27 دی
وقتی 27 دی ماه میاد، بخوام یا نخوام، خوشحال و سرحالم. حتی اگر به این فکر کنم که این تولد ها داره کم کم من رو پیر می کنه و دستم از خوشی های زندگی کوتاه میشه، بازم یه حس زیبایی تو وجودم هست که نسبت به روز تولدم، یه احساس زیبا و دوست داشتنی رو درونم زنده می کنه و بهم انرژی و امید می ده!
دیروز خواهرم پرسید چه حسی داری که فردا تولدته؟ گفتم ناراحتم که 27 سالگیم داره تموم میشه!!!
اما امروز صبح ، سرحالم و امیدوارم یه سال پر از نشاط رو شروع کنم!
سال اخیر حقیقتا سال خوبی بود. دیشب وقتی سری به شبکه ی وایبری موبایلم زد، دیدم خیلی از دوستای گلم، تولدم رو تبریک گفتن! احساس خیلی شیرینی بود! پر از انگیزه و انرژی مثبت!
گرچه خیلی وقته اینجا کمتر می نویسم و متاسفانه حتی زمانی برای تایید کردن کامنت های دوستای گلم ندارم، اما خبر خییییییلی هاشون (تقریبا بیشتر دوستای وبلاگی) رو از طریق پیامک و شبکه های اجتماعی می گیرم! شاید همون ارتباط باعث شده تا تنبلی کنم و کمتر به وبلاگم رسدگی کنم.
همین امروز وقتی بعد از یک هفته اومدم اینجا، دیدم نی نی وبلاگ تو هفته ای که گذشت ، یه بازدید 650 تایی رو برام ثبت کرده بود!! خیلی برام جالب بود! گرچه فکر می کردم دوستای قدیمیم کمتر بهم سر میزنن، ولی با دیدن این رقم دوباره امیدوار شدم دوستای گلم من و دخترم رو از یاد نبردن و گه گاهی بهمون سر می زنن!
دیروز دخترم رو بردیم آتلیه تا عکسای دوسالگیش رو با یک ماه و نیم تاخیر بگیره! گرچه اصصصلا همکاری نکرد و حتی یه خنده ی کوچولو هم تحویل مون نداد و تنها همکاریش در زمینه ی تعویض لباسش بود، ولی به هنرمندیه عکاسش اعتماد دارم و می دونم عکسای خوبی بعنوان یادگاری از دخترمون ثبت کرده!
پست بعدی چند تایی از عکس های دخترم و کارهای جدیدش رو می ذارم