فاطمه ساداتفاطمه سادات، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

مادردختری

پروژه ی پوشک گیری 3

سومین و چهارمین روز. خداحافظی با پوشک رو هم با موفقیت نسبی پشت سر گذاشتیم. روز سوم خیلی خوب بود و به استثنای دوبار که حساب کار از دست دخترمون.در رفت ، تو  باقی ساعات روز، باهامون همکاری کرد.  روز چهارم هم ساعات شستنش رو به یک ساعت افزایش دادیم و فقط یک مورد خطا داشت . گرچه بابت همون موارد جزئی روزانه اش، کلی از دستش دلخور.می شدم و ازش قول می گرفتم دیگه اشتباهش رو تکرار نکنه، ولی به تایید دوستان و اطرافیان، عملکرد دخترک مثبت بوده! نمی.دونم این وضعیت تا کی باید ادامه داشته باشه؟! کاش هرچه.زودتر بتونه با شرایط جدید کنار بیاد و ما.رو از این هول و ولا در بیاره!   ...
14 فروردين 1394

پروژه ی پوشک گیری 2

روز دوم پروژه ی خداحافظی با پوشک به این شکل شروع شد که ساعت شش صبح دخترک خواب آلود رو بردم دستشویی و  تو توالت کارش رو انجام داد و بعدش هم نسبتا آسون دوباره خوابش برد. ساعت 9 از خواب بیدار شدیم و رفتیم.منزل پدرم و اونجا هم هر نیم ساعت میبردمش دستشویی و خوشبختانه همکاریش خیلی خوب بود و تقریبا تمام دفعات دستشویی میکرد و حسابی روسفید شدیم!! اما روز خوبش ، پایان خوبی نداشت و درست چند ثانیه مونده به ساعت 12 شب، روی پله های حیاط توی شلوارش خراب کاری کرد . قرار بود موفقیت.روز.دوم.رو با یه جایزه ی خوب.جشن بگیریم که بخاطر اشتباه شبانه اش، از دادن جایزه منصرف شدیم و موکولش کردیم به روز سوم! امیدوارم روز سوم هم همه چیز کاملا خوب پیش...
12 فروردين 1394

پروژه ی پوشک.گیری 1

سلام نهمین.روز فروردین و بعد از برگشتن از سفر کوتاه نوروزی مون.پروژهی پوشک.گیری رو.آغاز کردیم متاسفانه هوای نسبتا سرد و بارونی، کمی ناامیدمون کرد از طرفی تا ظهر روز اول پیشرفتی از دخترک.ندیدیم! دوبار داخل شلوار و دوبار هم داخل wc بعد از خواب سه ساعته ی عصرگاهی، براش sh o rt آموزشی خریدم و تا صبح امروز باقی دفعات تو wc خوشحال و صدالبته شرمنده مون.میکرد! شب هم پوشک نکردمش و صبح بردمش wc .  بنظرم بهتره حتی شبها هم پوشک رو کنار بذارم تا زودتر عادت کنه. دعاکنین مسیر مون.رو.در.روزهای آتی با موفقیت طی کنیم!   پ.ن: حرف های زیادی برای گفتن دارم از سفرعیدمون از مریضی پایان رژیم.گروهی...
11 فروردين 1394

منیّات - دختریّات

بعد از یه تعلیق! حدودا دو هفته ای اومدم پای سیستم تا از روزمرگی هامون بنویسم! طبق معمول ، در ادامه ی روند ماشینی شدن بشر و جاگیر شدن شبکه های اجتماعی موبایل، مثل بیشتر رفقای وبلاگ نویس هم دوره ایم، کمتر وبلاگ رو به روز می کنم و بیشتر مثل یه دختر خوب، سرم به بچه داری، کارای خونه و گه گاهی موبایل گرمه! وایبر رو یک ماه بیش در یک اقدام غالفگیرانه و بعد از تحقیقاتی مبنی بر شرعی بودن یا نبودنش، و رایرزنی های مکرر مسدود کردم و دارم سعی میکنم بیشتر از گذشته به زندگیم برسم. ممنونم از الناز نازنین که یهو با یه تلنگر ، یادم آورد مادربودن رو و فرصت ناب و کوتاه مدتی که لحظه به لحظه داره از دستم میره. بنابراین زمانم رو تقسیم بندی کردم و دا...
29 بهمن 1393

مکالمه ی مادر دختری

فاطمه سادات: مامان جون شعر میخونی؟ من: نه عزیزم... حوصله ندارم فاطمه سادات: پس چی داری؟ من: شما رو دارم عزییییزم فاطمه سادات: تو هم خوبی مامان ...
17 بهمن 1393

نام کوچکش "جهاد"

  به بهانه ی شهادتِ نام کوچکی که لرزه ای بزرگ بر جان اسرائیل می افکند   خوش به حال او که پيش از آن که مرگ                                 لحظه‎ای به بردنش                                                 فکر هم کند ...
30 دی 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مادردختری می باشد