فاطمه ساداتفاطمه سادات، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره

مادردختری

اردی بهشتِ بهشتی

1394/3/9 16:33
نویسنده : مهدیه
1,168 بازدید
اشتراک گذاری

از آخرین باری که مطلب گذاشتم بیشتر از یک ماه می گذره. تو این  مدت چند باری وبلاگ دوستان رو خوندم ولی زمان کافی برای گذاشتن پست جدید نداشتم!

اردی بهشت مون حسابی بهاری و لذت بخش بود.

چند باری با دوستامون به گردش رفتیم و به دل طبیعت زدیم و از روزهای خوش بهاری وهوای روح بخش اردیبهشتی لذت بردیم!

تعطیلات اوایل اردی بهشت، به مناسبت روز پدر با جمعی از دوستامون رفتیم رامسر. جمعه شب از رشت حرکت کردیم و نماز رو در امام زاده سید محمد کیاکلایه خوندیم. کنار پارک لنگرود با دوستای خوب مون یه شام دور همی خوردیم. برای شام کوکوسبزی وکیک گوشت درست کرده بودم و دوست هامون هم سالاد ماکارونی و الویه و کلی میوه آورده بودن تا شب خوبی رو کنار هم داشته باشیم. شب چابکسر موندیم و صبح بعد از صبحانه رفتیم رامسر. فاطمه سادات برای اولین بار تو زندگیش سوار قایق شد و حسااااابی خوشگذروند. 

بعد از قایق سواری ، کمی تو شهر رامسر گشت زدیم و رفتیم تله کابین. شاید بشه گفت تله کابین رامسر بدون اغراق زیبا ترین و مهیج ترین تله کابین کشوره! حرکت کابین بین درخت ها و بالا رفتنش روی شیب تند کوه و رد شدن از روی جاده ، حس ترس وهیجان رو به آدم القا می کنه!

روی کوه هم نیم ساعتی دور زدیم و عکس گرفتیم و برگشتیم پایین.

بعد از نهار رفتیم چابکسر ویلای دوستمون . از اونجایی که ویلا نیمه ساز بود کنار ساحلش نشستیم و  دخترم حساااابی شن بازی کرد. ولی از اونجایی که خوابش کم شده بود، کمی بد قلقی و لج بازی کرد و آوردمش تو ماشین و یکی دو ساعتی خوابید.

نزدیک غروب با چند تا از دوستامون که صبح یکشنبه، دختر شون باید میرفت مدرسه خداحافظی کردیم. اونها برگشتن رشت. از طرفی پدر و مادر و خواهرم هم همون روز رفته بودن رامسر و برگشتنی باهاشون قرار گذاشتیم و همراه شون رفتیم چمخاله.

اونجا هم پارک قشنگ و خلوتی بود که همه مون با وسایل بازیش مشغول شدیم وعصرونه خوردیم و باز هم فاطمه سادات چند دقیقه ای رفت کنار دریا و بعد نماز برگشتیم رشت.

 

------------

 

تعطیلات عید مبعث  هم با همسری و فاطمه سادات رفتیم تهران منزل یکی از دوستان. 

پنج شنبه صبح رفتیم نمایشگاه کتاب. نمایشگاه رفتن تو هوای گرم با دوتا بچه کوچیک کار بسیاااار سختی بود. با این حال فقط راهروهای ناشران کودک و نوجوان رو دیدیم و از نمایشگاه اسباب بازی و وسایل کمک آموزشی کنار مصلی دیدن کردیم و نهار خوردیم وبرگشتیم خونه.

جمعه صبح هم تو هوای خنک و بهاری تهران با دوستامون رفتیم بهشت زهرا و حرم شاه عبدالعظیم شهر ری.

بعد از صبحانه هم رفتیم باغ پرندگان .دیدن پرنده ها و مجسمه های شنی برای فاطمه سادات خیلی جالب بود. تا مدتها از باغ پرندگان برامون تعریف می کرد. معلوم بود حسابی بهش خوش گذشته!

شب هم به قصد پارک آب و آتش از خونه بیرون زدیم و متاسفانه تو ترافیک موندیم  و بجاش رفتیم بوستان اندیشه و شام خوردیم وکمی قدم زدیم.

بچه ها هم تاب و سرسره بازی کردن و شب خوبی براشون رقم خورد!

 

------------------

 

دیروزهم رفتیم لنگرود . هوا حسابی خنک بود .

با همسرم ، عموم و پدرم رفتیم باغ و باقالی و نخود فرنگی و آلوچه چیدیم. چای بهاره خریدیم. فاطمه سادات تخم مرغ ها رو از تو لونه ی مرغ ها جمع کرد. تو حیاط خونه ی عموم دنبال مرغ و جوجه ها کرد.و یه خواب حسااااابی کرد و شب برگشتیم رشت.

 

------------------

 

یه روز بردمش جشن تکلیف بچه های کلاس سوم مدرسه ی مادرم. براش جالب بود!

یه روز هم رفتیم جشنواره ی غذای بچه های مدرسه. کللللی غذای مختلف روی میزها می دید و براش جای تعجب داشت که چرا بچه ها غذاها رو آورده بودن مدرسه! که خواهرم براش توضیح می داد.

از طرفی عضو افتخاری کتابخونه ی مدرسه شده و هرهفته چند جلد کتاب امانت می گیره. کماکان به کتاب خوندن و قصه شنیدن علاقه ی شدیدی داره و می شه گفت هیچ وقت از شنیدن داستان خسته نمیشه!

 

------------------

 

اما از خودم هم بگم که این مدت سعی کردم کلی غذای جدید یاد بگیرم و درست شون کنم. بیشتر غذاها و طرز تهیه شون رو از نت برمی داشتم و سر فرصت درست شون می کردم.

از طرفی هم پیش یکی از دوستای گل وبلاگیم کلاس آموزش ژله ی تزریقی میرم و از چند تا از دوستای دیگه هم طرز تهیه ی رشته خشکار رو بطور عملی یاد گرفتم.

 

------------------

 

خودم رو آماده می کنم برای جشن میلاد امام زمان و بعد از اون هم استقبال از ماه مبارک.

کمی خونه تکونی و گردگیری و نظافت و مقداری هم تلاوت قرآن. امیدوارم خدا توفیق استفاده از روزها و شب های پربرکت ماه مبارک رمضان رو به همه بده!

"و در کنارش امیدوارم با آگاهی و عملکرد درست و به جاو به موقع مسیولان نظام اسلامی، تا قبل از شروع ماه خدا، اوضاع اقتصادی کشور سامون بگیره و قبل از اینکه از عمل انجام شده پشیمون بشن، راهکار درست رو پیش بگیرن و معیشت مردم رو هدف اصلی برنامه هاشون قرار بدن!"

 

--------------------

 

این روزها و در آستانه ی تولد امام عصر(ع)، قراره یه وروجک به جمع بزرگ خونواده مون اضافه بشه! اگر خدا بخواد هفته ی آینده جاری جان زایمان می کنن و پسر گلش امیرعباس پا به دنیای قشنگ مون می ذاره!

پسندها (5)

نظرات (7)

مامان گل پسر
13 تیر 94 7:55
سلام . ايشالا همه ي ماه هاتون مثل ارديبهشتتون بهشتي باشه . ورود عضو جديد هم به خانواده تان مبارك باشه . ما هم چند باري به ويلاي دايي مامانم در كومله ي لنگرود اومديم . خيلي جاي با صفاييه.
مهدیه
پاسخ
بله لنگرود و روستاهاش مثل بهشت زیبا هستن
مامان گل پسر
15 تیر 94 13:15
مامانی دخمل بلا
18 تیر 94 16:15
امشب , متنی ندارم !!!!! حرفم حرف ساده ایست ؛؛؛؛ امشب مرایاد كن .... !!!! درهر """الغوث""" كه میگویی ؟؟؟ شاید به حق """""یارب""""" گفتنت !!!!! """خلصنایت""" برای من هم مستجاب شود ،،، آرزو دارم .... ناخواسته به دست آورید ،،، آنچه را که بي صدا از قلبتان گذر كرده است ،،،، و آنگاه شگفت زده با خود بیاندیشید ؛؛؛ آیا کسی برایم "دعا " کرده بود... ؟؟؟
آجی ثنا و ثمین:)
26 تیر 94 10:32
سلام عزیزم امروز تولد فسقلی های ما ثنا و ثمین جون هست میشه بیای تو وبش و بهش تبریک بگی میخوام کلی پیام تبریک از طرف دوست های مهربونمو براش به یادگار بمونه ممنونم از لطف و مهربونی هات...
سارا
9 مرداد 94 5:32
سلام ! وبلاگ خيلي زيبايي داري!
مهدیه
پاسخ
ممنونم
مامانی دخمل بلا
8 شهریور 94 15:56
مردم میگویند : " آدمهای خوب را پیدا کنید و بدها را رها " اما باید اینگونه باشد : " خوبی را در آدمها پیدا کنید , و بدی آنها را نادیده بگیرید ... " هیچکس کامل نیست ...
هنرمند
24 آذر 94 15:50
كاشكى پنجه من در شب گيسوى پر پيچ تو راهى مى جست چشم من چشمه ى زاينده ى اشك گونه ام بستر رود كاشكى همچو حبابى بر آب در نگاه تو رها مى شدم از بود و نبود ... .................سلام ...............وقت بخیر
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مادردختری می باشد