فاطمه ساداتفاطمه سادات، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره

مادردختری

واکسن 18 ماهگی

1393/3/13 13:18
نویسنده : مهدیه
421 بازدید
اشتراک گذاری

یکشنبه صبح واکسن 18 ماهگی فاطمه سادات رو زدیم. ساعت 8 رفتیم مرکز بهداشت و دیدیم هنوز باز نکردن. برگشتیم خونه. همسرم رفت سر کار و پدرم و خواهرم اومدن دنبالمون و با هم رفتیم مرکز بهداشت. دیدیم دارن صبحونه می خورن!!!تعجب یه نیم ساعتی نشستیم تا واکسن فاطمه سادات رو زدن. طفلی بچم خیلی درد کشید.گریه

اجازه نمی داد براش کمپرس کنم. گریه می کرد و یخ رو کنار می زد..کمپرس گرم هم نذاشت بکنم. واسه همین هنوزم با گذشت دو روز کمی جای واکسنش کبوده!

خداروشکر تب نکرد ولی تا 24 ساعت تنش گرم بود. دو روز بهش استامینوفن دادم تا درد کمتری رو تحمل کنه.

طفلی همش دستش رو می ذاشت رو زانوش و می گفت درد.غمگین

نمی ذاشت به محل واکسنش دست بزنیم. اگر هم دستمون می خورد اخم می کرد و می گفت اِاِاِ درد!!!

از عصر یکشنبه تا دوشنبه شب موقع راه رفتن کمی می لنگید. ولی خداروشکر سرحال بود . راه می رفت و بازی می کرد.

دیشب هم عروسی دخترخالم بود که فاطمه سادات رو گذاشتم پیش مادر شوهرم و با همسری رفتیم عروسی.

پسندها (3)

نظرات (15)

mahtab
13 خرداد 93 13:53
نااازي پس به پاهاش زدن؟! خداروشکر که بهتره
مهدیه
پاسخ
یکی خورد، یکی به دستش زدن، یکی هم به پاش
سنگ صبور مامانی
13 خرداد 93 15:16
ای جااااااانم عزیز دلم .ایشالله همیشه سالم و سرحال باشه جیگر من
مهدیه
پاسخ
ممنونم از دعای قشنگت. ایشالا همه ی نی نی ها سالم و سلامت باشن!
صهبا
13 خرداد 93 17:11
تنش به ناز طبیبان نیازمند مباد....الهی آمین
مهدیه
پاسخ
الهه مامان سلما
14 خرداد 93 18:46
انشاالله بسلامتی... تنت به ناز ِ طبیبان نیازمند مباد خاله جونی اوه اوه من که از الان استرس این واکسنو گرفتم، خیلی ازش همه بد میگن...سلما هم بدواکسنه هااااا
مهدیه
پاسخ
ایشالا که طوریش نمیشه...نگران نباش! فاطمه سادات که فقط دوروز سختش بود. بقیه ی بیتابیش از رو لوس بازیشه!!
مامان فاطمه
14 خرداد 93 19:42
آخی الهی پس خیلی سخت نبود؟آخه خیلی از این واکسن بد شنیدم خصوصی داری گلم
مهدیه
پاسخ
نه خداروشکر به خیر گذشت بابت خصوصیت هم ممنونم
مادر هومان و هورمزد
15 خرداد 93 1:17
مامانی سلام.ایشالله واکسن برا فاطمه سادات نازنین سازگاری و سلامتی داشته باشه.نگران نباش دو روز سختو پشت سر گذاشتی.من دوتا پسر دوقلو دارم که با ابولفضل مامان الهه دوستند. وب شمارو تو وب ابولفضل پیدا کردم و فهمیدم که همشهری هستیم.آخه ما هم اهل رشتیم.اگه قابل به دوستی بدونید به وبلاگ پسرای من سر بزنید و همدیگرو لینک کنیم خوشحال میشم.راستی عکسی از فاطمه سادات نازنین ندیدم.یه چندتا عکس بذارید تا روی ماهشو خوب ببینیم.
مهدیه
پاسخ
سلام همشهری خداروشکر روز به روز دارم با مامانای وبلاگی رشتی بیشتری آشنا میشم... چشم گلم.هم لینکتون میکنم و هم بهتون سر میزنم.
شاپرک
16 خرداد 93 19:42
من هم که نی نی وبلاگی هستم پس چرا اینجا نمیتونم لایک کنم؟؟؟؟؟
مهدیه
پاسخ
نمیدونم! منم گاهی وقتا نمی تونم!
شاپرک
16 خرداد 93 19:44
امان از این واکسن خیلی خیلی بچه ها اذیت میشن
مهدیه
پاسخ
مامان محمدپارسا
16 خرداد 93 23:09
سلام.آخی فاطمه کوچولو که خیلی درد کشیده.خدا رو شکر که تب نکرد.راستی 18 ماه شدنش هم مبارک باشه. چقدر من از واکسن 18 ماهگی میترسم
مهدیه
پاسخ
برای دردش، دو روز اول رو بهش استامینوفن دادم. واسه همون تب نکرد. دردش هم خداروشکر خیلی کم بود. اگه دائم باهاش بازی کنی، یا بری خونه ی مامانت، یا یه جای شلوغ باشی که همش تو بغل باشه و بازی کنن باهاش، تو دو روز اول، سخت نمی گذره!
مامان روژینا
17 خرداد 93 9:06
عزیز دل خالهقربونش بشم که درد کشیدهروژینام ماه دیگه واکسن دارهاسترس دارم
مهدیه
پاسخ
نه عزیزم استرس نداشته باش. ایشالا که مثل فاطمه ی ما خیلی اذیت نمیشه!
مامان روژینا
17 خرداد 93 9:20
عزیزم این ترم فاطمه سادات رو نمیاری خانه مادر و کودک؟ بیارش تا همو ببینیم
مهدیه
پاسخ
راستش عزیزم زیاد از کارشون راضی نبودم. از طرفی فاطمه سادات تمام مدت کلاس رو با وسایل بازی مشغول بود و اصلا توجهی به مربیش نمی کرد. ایشالا بعد از دوسالگی دوباره ثبت نامشمی کنم.امیدوارم برای اون سن برنامه های بیشتری داشته باشن!
مامانی مهربون
18 خرداد 93 13:59
وبلااگت خیلی قشنگه خوش حال می شم به وبلاگم هم سر بزنی و نظر بدی
مهدیه
پاسخ
ممنون چشم عزیزم
مامانی دخمل بلا
21 خرداد 93 23:02
جهت دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد , نگهم خواب ندارد , قلمم گوشه ی دفتر , غزل ناب ندارد , همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق دیوانه دلسوخته ارباب ندارد ؟ تو کجایی ؟ شده ام باز هوایی , چه شود جمعه ی این هفته بیایی ؟ به جمالت… به جلالت… دل ما را بربایی…
مهدیه
پاسخ
آمیــــــــــــــــــــــــــــــــــن
زهره (مامان آرتین)
24 خرداد 93 16:32
خداروشکر به خیری و خوشی تموم شد این واکسنا منم راحت شدم
مهدیه
پاسخ
آره واقعا!!!
نیلوفر/ مامانه روژینا
30 خرداد 93 4:08
خداروشکر که بخیر گذشت مهدیه جان.انشالله برای تمام نی نی ها همینطور باشه و زیاد اذیت نشن. برای روژینا هم مثله فاطمه سادات در همین حد بود اما قبل از رفتن برای واکسنش خیلی ها از تجربیاتشون برام گفتن که واقعا استرس اور بود.
مهدیه
پاسخ
واسه منم تعریفات دیگران استرس ایجاد کرده بود که خب خداروشکر بخیر گذشت
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مادردختری می باشد