فاطمه ساداتفاطمه سادات، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 8 روز سن داره

مادردختری

مسافرت یک روزه

1393/5/26 15:02
نویسنده : مهدیه
480 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

قبل از نوشتن پست باید از همه ی دوستای وبلاگی عذر خواهی کنم که مدتیه نمی تونم مرتب به همه سر بزنم و کامنت بذارم

متاسفانه این روزها سرم شلوغه و وقت آزادم در اختیار فاطمه ساداته!

البته سعی میکنم با موبایل به وبلاگم سر بزنم و بروز کنم و بعضی وبلاگها رو بخونم ولی خوندن همه ی وبلاگ ها ممکن نیست

با این حال ممنون که شما بهمون سر میزنید و احوالمون رو میپرسید!!!

...

پنج شنبه عصر سالگرد مادربزرگ همسرم بود که صبح همون روز رفتیم قم.ظهر رسیدیم.رفتیم حرم،زیارت کردیم، بعد از نماز هم رفتیم یه رستوران که همسری تو سفر قبلی کشفش کرده بود و نهار خوردیم . ساعت 3عصر بود که تو اوج آفتاب رفتیم گلزار علی بن جعفر،برای خانم جون فاتحه خوندیم . رسیدیم خونه،استراحت کردیم. ساعت 6 رفتیم مسجد و بعد مراسم هم همه اومدن خونه و شام خوردن. بعد از رفتنشون نزدیکای 12 - 1 شب بود که خوابیدیم. بعد نماز صبح هم برگشتیم به سمت رشت.

مسافرت کوتاه اما خسته کننده ای بود. تنها لذتش دیدار اقوام بود که مثل همیشه خوشحال مون کردن.

پست بالا عکس های مربوط به یک ماه گذشتست! ببخشید بابت تاخیر. خواهر گلم زحمت کشیدن و عکس هایی رو که با گوشیم بهشون داده بودم رو برام میل کردن تا بتونم وبلاگم و از بی عکسی و بی رونقی نجات بدم...

پسندها (2)

نظرات (11)

مامان روژینا
27 مرداد 93 18:07
سفر بخیر عزیز دلم خوش بحالتون من چن سالی هست نرفتم زیارت حضرت معصومهامیدوارم ما رو یاد آورده باشی گلم ببوس فاطمه ساداتمو
مهدیه
پاسخ
ایشالا بزودی قسمتت میشه عزیزم
الهه مامان سلما
27 مرداد 93 23:58
با این اوصاف از سفرت، منم خسته شدم، زیارت قبول خدا مادربزرگ گرامی رو بیامرزه.. کلا از سفرای کوتاه و یه روزه خسته میشم، مخصوصا، حالا با بچه!!
مهدیه
پاسخ
آره حضور بچه کوچیک سخت ترش هم میکنه. ولی فامیل های راه دور همیشه انتظار دارن... نمیشه کاریش کرد!
زهره مامانی فاطمه
28 مرداد 93 9:46
دلم برای شهر مادریم تنگیده خوشبحالت که رفتی
مهدیه
پاسخ
سمیرا
28 مرداد 93 17:07
خدارحمتشون کنه... ورسیدن بخیر
مهدیه
پاسخ
مریم مامان دونه برفی
29 مرداد 93 8:30
سلام خانمی .. زیارت قبول مسافرت که بدون خستگی معنی نداره .. بالاخره باید یه فرقی بین خونه و محله خود آدم با جای دیگه باشه تا حس سفر به آدم دست بده .. خوش باشی عزیزم.
مهدیه
پاسخ
درست میگی نازنینم ولی چون مدتش خیلی کوتا بود، بیشترش رو تو ماشین بودیم و ازاون نظر کمی اذیت شدیم. ولی خب دیدار اقوام برامون مثل همیشه لذت بخش بود!
آبجی یاسمین اُمراء
29 مرداد 93 11:27
سلام خاله جون چه دختر نازی دارین خیلی نازه چه وبلاگ نازی هم داره
مهدیه
پاسخ
سلام ممنونم یاسمن جان چشمات قشنگ می بینه!
مامانی و بابایی دخمل بلا
30 مرداد 93 19:05
شاید چشم های ما نیاز داشته باشند که گاهی با اشک هایمان شسته شوند , تا بار دیگر زندگی را با نگاه شفاف تری ببینیم…
مهدیه
پاسخ
ارام
2 شهریور 93 9:11
سلام يعني چند وقتي كه من نبودم رمزتون هم عوض شده؟؟
مهدیه
پاسخ
خب چرا چند وقتی نبودین؟؟؟
زهره مامانی فاطمه
2 شهریور 93 10:18
چرا رمز باز نمیشههههههههههههههههههه
مامان محیا
3 شهریور 93 8:10
سلام مهديه جون کجايي خانمي؟؟؟ دلمون واسه خودتو و فاطمه السادات تنگ شده بود فاطمه السادات چون يه ماهي از محيا بزگتره ، من هميشه رشدشون رو با هم مقايسه ميکنم الان چند وقتيه نيستي راستي رمز تون ور عوض کردي؟آخه من هرچي رمز قبلي رو ميزنم باز نميشه پس لطفا رمز جديدو واسم بفرست اينم زيرميزيش
مهدیه
پاسخ
چشم عزیزم میام وبت
مامان فاطمه السادات
3 شهریور 93 19:55
سلام عزیزم میخواستم بدونم منم میتونم مطالب رمز دار رو بخونم؟
مهدیه
پاسخ
بله عزیزم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مادردختری می باشد