فاطمه ساداتفاطمه سادات، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره

مادردختری

از هر دری سخنی

1392/7/28 16:19
نویسنده : مهدیه
470 بازدید
اشتراک گذاری

بی نتی هم بد دردیه...

اونم زمانیکه معتاد شدی به اینترنت و بقول معروف رفته پی کارش...(نمی دونم کی؟؟!!)

شروع میکنم از روزهایی بگم که نبودیم...

سه شنبه ی دو هفته ی قبل، طبق معمول برای صرف شام رفتیم منزل پدرشوهرم . دخملی قبل شام مشغول بازی بود که یهو احساس خستگی کرد و افتاد تو بغلم. منم تلاش کردم بخوابونمش ولی فایده نداشت.دستمو گذاشتم رو سرش و احساس کردم تب داره. جاری جون دکتر هم معاینه کرد و گفت تبش 38/2 درجه است.

تا صبح دخترم تو تب سوخت و هر بار که بهش استامینوفن می دادم گلاب به روتون بالا می آورد.

بعد نماز صبح بردیمش دکتر و گفت سرمای مختصری خورده.

 24 ساعت بعد تبش قطع شد.

یکشنبه صبح هم علائم سرماخوردگی در من ظاهر شد ولی از اونجایی که با دوست خوبم زینب مامان نازنین زهرا قرار داشتم و تحت هیچ شرایطی راضی به کنسل کردن قرار نبودیم!!! رفتم خونه شون. با اینکه تب داشتم و آب بینی هم سرازیر بود و گلودرد وحشتناکی داشتم، با این حال خیلی بهم خوش گذشت. زینب جون برای دخترم یه کلاه و یه تل کاموایی بافته بود. دستش درد نکنه.

از فرصت ایام بارداری استفاده کرده و کلی بافتنی های شیک و ناز برای دختر تو راهیش بافته که می تونین تو وبلاگش ببینین. قرار بود منم کاموا و میل ببرم تا بهم یاد بده ولی از اونجایی که دختر ما یکم شیطون تشریف دارن و برای پیشگیری از عوارض احتمالیش، من منصرف شدم.

یکشنبه شب به اندازه ای حالم بد بود که جاری جون، فاطمه سادات رو برد خونه شون و همسری از سر کار اومد دنبالم و رفتیم دکتر. دو تا آمپول زدم که هنوزم جاشون درد می کنه. ولی خیلی روبراهم کرد!!

سه شنبه عصری رفتیم مسجد و دعای عرفه مهمان صدای گرم برادرشوهر جان بودیم.

شب عید قربان هم خانواده ی خواهر و برادر جاری جون، مهمون پدرشوهرم بودن که گرچه به دلایلی حال خوبی نداشتم ولی از اونجایی که همون شب خبر ثبت نام کربلامون رسیده بود کلی شعف ناک شدیم.

روز عید رو هم خونه بودیم و عصری برای عرض تبریک رفتیم منزل پدرم.

از پنج شنبه هم جاری، زهرا سادات و پدرشوهرم سرما خوردن و ویروس هنوز از خونه بیرون نرفته!

جمعه هم به اندکی تمیزکاری گذشت.

***

پ.ن 1

یه زخم کهنه ای سر باز کرد و دو روزی افسردگی کوتاه مدت گرفتم. ولی الحمدلله با نظر رحمت و عطوفت الهی بر طرف شد. این عرفه یه ارزش دیگه ای برام داشت. امیدوارم همه تون از این روز پربهره به حد کفایت استفاده برده باشین

***

پ.ن 2

خانواده ی همسر به صورت جمعی بعد عید غدیر عازم مشهدن. امسال آقا نطلبید. یه چیزایی هم از همین مشهد رفتن ته دلم مونده بود که بعد نماز صبح با خودم قرار گذاشتم براتون بنویسم ولی متاسفانه خواب نما شدم و از نوشتنش منصرف شدم.

***

پ.ن 3

سفر کربلا هنوز قطعی نشده. پاسپورت ها آماده شدن و وام هم تقریبا جور شده. فقط طلبیدن مونده که ...

بقول دیالوگ لطیفی از فیلم طلا و مس"50 درصد ما جوره. فقط مونده 50 درصد اونا"!

تاریخی که بهمون گفتن فردای عاشوراست. به نظر سفر در اون ایام حال و هوای شیرینی هم داشته باشه...

***

پ.ن 4

این روزا ، پاسخ به غوغای حاکم بر دلم ، مترادف مضمون این بیته:

پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت             آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

مامان اهورا
29 مهر 92 16:19
زهر است عطای خلق
هر چند دوا باشد
حاجت ز که می خواهی؟؟
جایی که خدا باشد...
مهدیه جان دستت تو دست خدا باشه...

ممنون عزیزم
جای خوبی حوالم کردی!
بووووووس
مرضيه (مامان محمدمهدي)
30 مهر 92 8:54
سلام مهديه جوني
چه عجببببببببببببببببببببببببببببب!!!!!!!!!
امان از دست اين بلاگفا
ديروز هر چي سعي كردم نشد برات كامنت بذارم، طبق عادت اول اونجا ميرم
بلا از خونتون دور باشه
مهديه جونم انشاالله كه 50 درصد بقيش هم حله
مهم اينه كه شما همت كرديد، به حق آقا امام حسين بقيش هم انشاالله درست ميشه
براي مشهد هم ناراحت نباش، به وقتش امام رضا دعوتتون ميكنه

ممنون مرضیه جونم
عزیزم ما کاربرا از دست بلاگفا کلافه ایم چه رسد به شما مراجعین!!!
فعلا که از اینجا رونده و از اونجا مونده شدیم...
ایشالا هروقت روزیمون باشه بهمون می دن!
بوس
الناز مامان آوا
30 مهر 92 21:53
انشالله كه سفرتون جور ميشه و به اين سفر ميرين

آخي مهديه جون پس مريض بودين؟
نااااازي فاطمه كوچولو خيلي سخته مريضيه بچه ها.

مهديه جون اون بادي زردي كه گفته بودي قشنگه مارك مادركر
يكسره هاي مادركر خيلي خوبند حتما واسه فاطمه جون بخر طرح هاشم قشنگه و خيلي به درد بخوره.

ممنون عزیزم
الان خیلی بهتریم
فقط یه کوچولو سرفه های من مونده!
سفرو کنسلش کردیم! دیگه نشد بریم... میمونه برای یه فرصت بهتر!
بادی مارک کارترز گرفتم برا فاطمه. اونام خوبه ولی من از بعضی بادی های مارک ایرانی خیلی راضی بودم که ترجیح میدم اونا رو دوباره بخرم.
بوس
الناز مامان آوا
1 آبان 92 17:34
مهديه جون بادي منظورم نبودا يكسره منظورم بود . قيمتش خيلي مناسبه و جنسش خيلي خوبه ميتونه زياد بپوشه طرح حاشم خيلي قشنگه.
چون خودم استفاده كردم و راضي هستم گفتم اگه به دردت ميخوره بخر.
من 27 تومن خريدم.شكم بچه رو گرم نگه ميداره.


یکسره ی مادرکر از کجا خریدی 27 تومن؟؟؟؟ زودی آدرس بده تا از دست نرفته!!
شاپرک
2 آبان 92 10:23
کامنت من که توی اون وبلاگت ثنت نشد امیدوارم اینجا ثبت بشه
آخی خیلی سخته که مریضی انشاا.. که بهتر شده باشید
امیدوارم برنامه سفرتون زود زود جور بشه و برید سفر زیارتی و ما را هم عا کنید


خداییش دیگه این بلاگفا خیلی پررو شده! نه تنها تاییدش کردم بلکه نظر هم دادم ولی ثبتش نکرد!!!
یادمه دعا کرده بودی بریم کربلا و برا شما دعا کنیم!
الناز مامان آوا
2 آبان 92 13:05
عيد سعيد غدير خم بر شما و خانواده گرامي مبارك باد



مهديه جون يه سيسموني تو انزلي هست قيمتاش خيلي مناسبه به نام فرشتگان .اما تو خيابون اصلي نيست .

من بيشتر لباساي آوا رو از اونجا ميخرم.




اسمشو شنیدم

یکی از دوستام که ساکن انزلی هستش اونجا خرید می کنه ولی اینقدر زود به زود انزلی نمیایم و نمی مونیم که بخوام خرید کنم

دلم سوزید

mahtab
2 آبان 92 23:37
عید سعید غدیرخم بر شما و خانواده محترمتون مبارک
التماس دعا


یک نفر منو روشن کنه که بادی چیه؟ فرقش با سر همی چیه؟ من انقدر پرتم و خبر نداشتم؟


عید شما هم مبارک مهتاب خانوم گل
بادی همون زیر دکمه داره (دکمه زیر پوشکه) و سرهمی از اوناست که شلوار بهش وصله!(دکمه ها در امتداد پای بچست) توضیحات کامل بود؟؟!!
mahtab
3 آبان 92 21:29
افتاد!
ما به اون بادی شما میگیم زیر دکمه دار
بی س
وادیم مگه نه؟


چی بگم والا؟ تو هم یه سوال خیلی خیلی ساده ی اینگلیش بپرس و وقتی دهنمون وا موند بگو ما بی سوادیم!! آره والا!
زهره(مامان فاطمه)
5 آبان 92 2:05



[بوسه]
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مادردختری می باشد