کتاب و کتاب خوانی
یه جورایی تخصصیه...اگر موضوع براتون جالب نیست ، منتظر پست های بعدی باشید!
یادم میاد دانش آموز که بودیم، تابستون ها یا ایام عید که از تحصیل نسبتا فارغ می شدیم، سعی می کردیم وقت مون رو با خوندن کتاب های مختلف پر کنیم.
تاثیری که از کتاب ها و رمان های مذهبی می گرفتم، گاهی خیلی بیشتر از کتاب های علمی یا روانشناسی بود.
خوندن زندگینامه های شهدا و علما رو هم دوست داشتم.
بعد از اینکه خوندن و نوشتن یاد گرفتیم، هر از چندی پدرم برامون کیهان بچه ها می خرید و مادرم هم تاکیدش روی خوندن کتاب داستان راستان بود. قرآن خوندن رو هم پدرم بهم یاد داد. این جور که روزی یک جزء قرآن می خوندن و منم کنارشون می نشستم و به آیات قرآن نگاه می کردم. گاهی پدرم ازم می خواست یک صفحه رو من بخونم.
از دوران راهنمایی و دبیرستان خواهرم داستان های جلال رفیع رو از مجله ی پیام زن، با زبان شیرینش برام می خوند و به زیبایی می تونستم تصویر ذهنی ایجاد کنم و با تمام شخصیت های داستان ارتباط برقرار کنم.
دبیرستانی که شدم، خواهرم هم دانشجو شده بود و پاش به فروشگاه ها و انتشاراتی ها و نمایشگاه های کتاب تهران باز شده بود و اون هم بعد از پدرو مادرم و شاید خیلی بیشتر از بقیه، برام کتاب تهیه می کرد و بعد از مدتی یک مسیر مطالعاتی هم برام مشخص کرد....البته نه به اجبار و آشکار... وقتی کتاب های کم حجم و پرمحتوای روایت فتح رو بهم می داد ، انگیزه ی بیشتری برای خوندن ، اون هم در میانه ی سال تحصیلی پیدا می کردم و با اشتیاق کتاب ها رو می خوندیم و با هم در باره شون بحث می کردیم.
سال های پیش از ازدواج، زندگی نامه ی شهدا از زبان همسران شون رو خونده بودم و تصویر خاصی از زندگی و جهاد زن برام ایجاد شده بود...یه تصویر آرمانی از زندگیه یک زن! نمی دونستم با جامعه ی امروزی مطابقت داره یا نه ولی به آرمانی بودنش اطمینان داشتم! به همین جهت سعی می کردم زندگیم رو به رفتار ها و بیشتر از اون تفکرات شون نزدیک کنم!
مقتل خوانی رو هم دوست داشتم... یکی از اولین مقاتلی که خوندم "آفتاب در حجاب " بود. نه سبک نوشته اش و نه نوع نقل داستان، بلکه فضای داستان من رو سوق می داد به سمت خوندن مقتل های معتبر.
گاهی هم از دوستانم کتاب های روانشناسی هدیه می گرفتم و رمان های بلندبالا!!! ولی به دلم جا نمی کردن و این جرئت رو داشتم که بعد از مطالعه ی چند صفحه از خوندنش منصرف بشم! نمی خواستم رشته ی ذهنم پاره بشه! نمی دونم متوجه منظورم شدین یا نه!!!
الحمدلله سالهای گذشته هم ، کتاب های خوبی نوشته شده و بعید می دونم اگر کسی اهل کتاب خوندن باشه، از نبودن کتاب خوب حرف بزنه.
* * *
اخیرا از سری نوشته هایی از قلم سید مهدی شجاعی، کتاب سقای آب و ادب رو خوندم...
دو روز پیش مطالعه ی " من زنده ام" رو تموم کردم
و توصیه ی اکید می کنم به دوستان برای مطالعه ی این کتاب و کتاب های در این مسیر مثل رمان "دا"
تصویر بسیار زیبایی که روزهای جنگ و اسارت رو ارایه می دن و به حفظ یکسری ارزش های اسلامی و حتی ملی در شرایط عجیب جنگ و اسارت در لابلای داستان اشاره می کنن!
و کتابی که این روزها بدست گرفتم، رمان مانندی! هست بنام "نامیرا" که به گفته ی آقا برای شناخت فتنه و فتنه گران خیلی موثره!
اگر دغدغه مندید...نامیرا رو از دست ندید!!!
خلاصه اینکه دوستان کتاب خوان...بسم الله! این جور مطالعه ها کمترین کاریه که برای حفظ و تحکیم عقاید مون می تونیم داشته باشیم. البته قطعا کتاب خوانی منافع بی نظیر و متعددی برای هر کس به دنبال داره، ولی بنظر من اون وجه اول، از همه چیز مهمتره!!!!
* **
ببخشید اگر طولانی شد... زمینه سازی هاش صرفا بجهت ثبت خاطراتم بود!
و انتهای کلام هم یک پیشنهاد دوستانه!