فاطمه ساداتفاطمه سادات، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره

مادردختری

روزای قبل از تولد

1392/9/9 8:09
نویسنده : مهدیه
1,161 بازدید
اشتراک گذاری


سلام

یه چیزایی هست که تحملش خیلی سخته!

سخت تر از هر چیز دیگه ای!

اونم وقتیه که یه مادر مجبور میشه بخاطر دیگران از حق بچه اش بگذره! مخصوصا وقتی پای سلامتی بچه اش در میون باشه!

حالا فکر کنین من الان تو یه همچنین شرایطی هستم!سوال

چهارشنبه قرار بود جلسه ی هفتگی زیارت عاشورا منزل یکی از دوستامون باشیم و از همونجا هم برادر شوهر به جمعمون اضافه بشه و جاری برای ولیمه ی کربلا ، همه رو ببره پیتزا فروشی. بچه ی صاحبخونه که دو سال و نیمه و بسیاااااااار بسیاااااااااااااار بچه ی بی ادب و بدقلقی هست، بدون هیچ دلیلی با پاش کوبید تو دل دختر نازمتعجب. مادرو عمه ی این دختر ... هم بعد از دیدن این صحنه نه تنها چیزی نگفتن بلکه ... ولش کن!

منم دخترم رو بغل کردم و زدم بیرون. همسری هم ما رو شام مهمون کرد ولی از اون شب خاطره ی بدی رو دلم موند.قهر

از طرفی بچه ی جاری سرماخورده و به دلایل غیر منطقی از دارو خوردن هم خبری نیست. پنج شنبه هم بطور کاملا یهویی!!!!! ، جاری جون، در خونه مون رو باز کرد و چون دیرش شده بود، دخترش رو با همون وضعیت آورد خونه ی ما و  ...کلافه

و مادرشوهر جان هم ازم خواسته بخاطر مریضی اعضای خانواده دخترم رو نبرم خونه ی پدرم!نگران

حالا فکر کنین که چه حالی دارم وقتی نمی تونم دخترم رو از یه خونه ی ویروسی دور کنم! باید بشینم و هر  آن منتظر یه اتفاق ناگوار باشم؟؟!!

خدا به خیر بگذرونه!

از طرفی دوتا جوش کوچولو که بالای لب دخترم زده بود باعث شد همسری قرار آتلیه رو کنسل کنه و بقولی "علی موند و حوضش!" این عکس گرفتن از فاطمه سادات تنها دلخوشیم بود که همونم از بین رفت...

دلم گرفته... خیلی زیاد. ناراحت

برام دعا کنین. برای فاطمه سادات هم همین طور.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

مهتامهتاب
8 آذر 92 17:06
سلام عزیزم به خاطرمریضی اهل خونه دخترتو نبری خونه پدرت! چه ربطی داره؟ ناراحت شدم که اون بچه بی ادب زده تودل فاطمه جونم عزیزم دلتو بد نکن، ایشالا سرماا نمیخوره آخی پس آتلیه کنسل شد؟! منتظر عکس بودیم بیا و مثل من یک شکرنامه برای یکساله شدنش بنویس عزیزم خودتو ناراحت نکن، بیا و به داشتن دختر تازی که فردا یک سال از اومدنش به جمعتون میگذره فکر کن و با این کار خودتواروم کن مطمینم حالت بهتر میشه من یک شکرنامه نوشتم، بیا و شما هم امتحان کن
مهدیه
پاسخ
پیشنهاد خوبی دادی شکرمیکنم ایشالا خدا هم بیماری ها رو از تن نحیف دخترم دور میکنه!
مرمر مامان محیا
8 آذر 92 22:49
پوووووووووووووووووف/بعضی وقتا خدا رو شگر میکنم ک خانواده هکسرم فوق العاده خلوتن و کاری به کار من و همسری ندارن. نذار کسی برات تعیین تکلیف کنه.محکم تر باش دختری
مهدیه
پاسخ
وقتی کنار هم باشیم نمی شه همش دلخوری... دلخوری... دلخوری خیلی دوستشون دارم و اگه کس دیگه ای بود قطعا باهاشون برخورد می کردم. الان هم نمی تونم حرفی بزنم که دوباره دلخور نشن!
مرمر مامان محیا
8 آذر 92 22:50
از همه اینا گذشته تولد جیگگگگگگگگگگگگگگگگگگگر مبارک
علامه كوچولو
9 آذر 92 8:27
سلام اول يكساله شدن دختر نازت رو تبريك ميگم بعد ميرم پست رو بخونم قربون سادات كوچولوي نازت بشم كه امروز تولدشه انشاءالله هميشه تنش سالم باشه و صد سالگيشو ببيني
مهدیه
پاسخ
ممنون از محبتت عزیز دلم!
علامه كوچولو
9 آذر 92 8:32
بسپار به خدا او خير الحافظينه..اگه اراده كنه قويترين ويروس هم نميتونه كاري كنه!انشاءالله كه هيچيش نميشه در ضمن از الان به خودتون اينقدر سخت نگيرين احترام سرجاش برنامه هاي زندگي شخصي هم سرجاش... اينجور مواقع وقتي حرفي ميزنن من ساكتم يعني چشم!اما توو فرصت مناسب كاري رو كه صلاح ميدونم انجام ميدم
مهدیه
پاسخ
ممنون از راهنماییت گلم برام عا کنین صبور باشم و دلم وسعت پیدا کنه. می دونم هرکس خوبی وبدی داره ولی من دلم کوچیکه! انگار فقط و فقط سلامت بچه ام رو می بینم!
مرضيه (مامان محمدمهدي)
9 آذر 92 9:43
تولد فاطمه جونم مبارك انشاالله پاينده و سلامت باشه به دلت بد نيار انشاالله چيزيش نميشه به نظرم نبايد خيلي هم سكوت كني و بعضي مواقع لازمه حرفت رو بزني چقدر ناراحت شدم از دست اون بچه بي ادب
مهدیه
پاسخ
والا همه ی اینا یه طرف، اون بچه یه طرف!!!!!!!!! ممنونم مرضیه ی مهربون
شاپرک
9 آذر 92 10:31
آخی میدونم که خیلی سخته !!! کاملا درکت میکنم اما کاریش نمیشه کرد یه وقت توی جمع بهشون بگو که اگر کسی فاطمه جونو اذیت کنه خیلی ناراحت میشی امیدوارم زود اون جوشهای بالای لبش خوب بشه و عکسهای خوشکل ازش بگیرن باز هم تولد عروسک مبارک
مهدیه
پاسخ
شاپرک جون مادرجونای فاطمه طوری بیان میکنن که انگار فاطمه ی من امانتیه اونهاست که پیش من گذاشتن. هروقت دیدنش کلی پرس و جو میکنن غذا خورده؟ پوشکش عوض شده؟ و ... اونوقت اگه من یه همچین حرفی بزنم اونا هم میگن ما که بیشتر از تو دوستش داریم و ناراحت میشیم!!!!!!!!!!!
مامی امیرسام
9 آذر 92 10:53
سلام عزیزم ممنونم که به وبلاگ امیرسام سر زدین من و امیرسام هم تولد زهرا جونو تبریک می گیم به سلامتی و خوشی
مهدیه
پاسخ
مهتامهتاب
9 آذر 92 22:23
راستی کامنت اولی شدن هم مزه داره ها
مهدیه
پاسخ
(زهره)مامان فاطمه
10 آذر 92 12:09
عزیزم الهی بمیرم آخه بچه نمیفهمه مامانش هم نفهمید که نزاره بزنه تو دل فاطمه سادات عزیزم مهدیه جونم منم بعضی اوقات تو این معذورات گیر می افتم چاره چیه مادر شوشو دعوت میگیره برم خونش بچه برادرشوهر یاخواهرشوهر مریضن فاطمه کوچیکتره سریع مریض میشه ولی من دیگه هروقت میخوام جایی برم توراه براش ایت الکرسی میخوانم واز خدامیخوام خودش محافظ بچم بشه
مهدیه
پاسخ
چی بگم والا؟! منم دیگه سپردمش به آیت الکرسی راستش همش میترسیدم روز تولدش سرما بخوره و واسه همین خیلی ترسیده بودم و نگران بودم. چه میشه کرد؟ مشکل این جاست که نمیتونم احساسات مادرانه ام رو کنترل کنم!
معصوم/مامان جان جان فاطمه
10 آذر 92 23:51
من اعصاب ندارم اخه اين چه وضعيه اصلا نميخوام بگم اخي صبور باش يا اخي تحمل كن يا ... به قول دوستان كاش ميشد گاهي مودبانه رودرو ايستاد،اما انگاري همه ي ما مثل هم هستيم من كه گاهي اينقدر گريه ميكنم تا هلاك بشم و هميشه از اين لجم در مياد كه طرف مقابل چه راحت حرفش رو ميزنه و اونوقت من بايد از اون راحت تر اون حرف رو بخورم بابا قضيه تو فرق ميكنه يكم به خودت بيا و از حقت دفاع كن به خدا الان اين حرف ها رو ميزنم فك نكني چقدر به قول رشتي ها جينجالم نه . . . يكم قوي باش .براشون توضيح بده
مهدیه
پاسخ
چندباری صحبت کردیم ولی دلخوری پیش اومده و ناراحت شدن. یااینکه یه بار یادمه بهم گفتن دنیا دوروزه تحمل کن. منم گفتم من می تونم تحمل کنم ولی بچه نمی تونه. گفتن تو بد عادتش دادی! منطق خانواده ی همسری اینه که میگن ما یه خانواده ی پر جمعیتیم و این شرایط پیش میاد و قابل کنترل نیست. ولی در نظر من ما سه تا خانواده ی کم جمعیتیم که هر کدوم حقوق خودمون رو داریم!
نیلوفر/مامانه روژینا
12 آذر 92 1:55
چه بچه بدییییییییییییییییییییی خیلی ناراحت شدم که زده تو دله خوشگله دخملمون. الهی فدا دلت کوچولوت بشم که درد گرفته فاطمه سادات جونم مهدیه جونم ناراحت نباش.درکت میکنم.وقتی که تو یه خونه زندگی میکنید با خانواده همسری. این چیزا هست. برای ما هم این نظر دادنا و پیشنهاد های بجا ویا نابجا هست و برای جلوگیری از بعضی شرایط باید یه جورایی باهاشون کنار اومد.وای عزیزم باهات موافقم که فکر میکنن که این فرشته ها دست ما امانت هستند و همیشه سوال میکنن. شیر خورده.. غذا خورده. حتی هنوز که هنوزه مادر همسری میپرسه شبها مییخوابه... اذیت نمیکنه. بعد که من میگم میخوابه میگه وای چه خوب که میخوابه. خوبه اذیتت نمیکنه. نمیدونم یعنی منظورش اینه که نخوابه وشبها اذیت کنه به هر حال باید کنار اومد دوست خوبم
مهدیه
پاسخ
دقیقا همین طوره که میگی! درست شرایطمون مشابهه! تو دقییییییییییقا می تونی درکم کنی نیلوفرم ایشالا به زودی برای هردومون حل بشه!
محبوبه
18 آذر 92 12:08
كلي غصه ام شد چرا بعضيها اينقدر بي ملاحظه هستن؟ميخوام ببينم اگه كسي با بچه خودشون همين كار رو بكنه باز ولش ميكنن؟ عزيزم منم يه مدت نسبت به رفتاراي خانواده شوهرم حسابي كلافه شده بودم.حتما يادت هست! رفتاراشون تغييري نكرده ولي من سعي خودم رو ميكنم كه فقط حرفاشون رو بشنوم و به مغزم اجازه ندم تجزيه و تحليلشون كنه.پس تو هم سعي كن بي خيال بشي.اينجوري براي خودت بهتره.
مهدیه
پاسخ
الان دیگه احساس میکنم من بی اندازه حساسم! امروز جاری زنگ زد و گفت بریم فلان جا! من گفتم بچم مریضه نمیام تا بقیه ی بچه ها مریض نشن. گفت نه بابا برای اونا مهم نیست!!!! خب احتمالا من زیادی حساسم دیگه!!
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مادردختری می باشد