فاطمه ساداتفاطمه سادات، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره

مادردختری

سفر یک روزه به روستای پدری

1393/2/27 14:03
نویسنده : مهدیه
368 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

دیروز با فاطمه سادات و باباش و همراهی پدر و مادر و خواهر و  مادر شوهر و پدرشوهرم به روستای پدریم ، روستایی از توابع لنگرود رفتیم.زیبا

روستایی که پدرم تا قبل از دانشجو شدنش اونجا بزرگ شده بود. یه خونه ی چوبی بزرگ و قدیمی و خونه ی عموهام که دور تا دور این خونه ی بزرگ هستن. محوطه  ای پر از باغ ها و باغچه های کوچیک که توشون درخت و سبزی بود. تو باغ، آلوچه های ترش و شیرین، باقالی، نارنج های باقیمونده از فصل سرما و سبزی های محلی چیدیم. وااااااای که چقدر خوردن آلوچه و باقالی محلی تازه تو باغ می چسبهخوشمزه

فاطمه سادات و باباش هم دنبال مرغ و جوجه ها می کردن و خلاصه بهمون کلللللللللی خوش گذشت.راضی 

قراره جمعه ی آینده هم با جمعی از دوستامون بریم گردش. دلم میخواد از این جمعه های باقی مونده ی بهاری و طبیعت زیبای  گیلان، نهایت استفاده رو ببریم.

 

پ.ن 1: همیشه و همه جا هستن کسایی که بخوان خوشی هات رو بهم بزنن. با جمله های پر از کنایه و نگاه های پر از کینه.غمناک

پسندها (5)

نظرات (8)

الهه مامان سلما
27 اردیبهشت 93 13:22
اردیبهشت اونجا، هم زیباست، هم خوشمزه! بجای ماهم کمی تنفس کنید... در مقابل کنایه های آن بعضی ها هم ، یه نیشخند کافیه!
مهدیه
پاسخ
اون مورد هم.. نمیشه!!!
مامان علیرضا (mahtab)
27 اردیبهشت 93 23:04
واااي نگو از اين جاهاي زيبايي که ميريد دلم انقدر شمال مخصوصا گيلانتونو ميخواد اون ادمها همه جاهستند، مهم اينه که بهشون اجازه نديم بر زندگيمون موثرواقع شه حرفها، نگاهها و ....ناسالمشون
مهدیه
پاسخ
همون شب با خواهرم صحبت کردم و قرار شد فراموشش کنم. ولی اینجا نوشتم تا بدونم چه کسانی در اطرافم هستن. خب بالاخره همه که خوب نمیشن...بقول شما باید حواسمون به زندگی مون باشه! طبیعت رو هم از این به بعد به نیت شما می ریم!!
مامان نازنينها
28 اردیبهشت 93 6:22
به به كه چه كيفي ميده اينجور سفر رفتن ها ٠ حسابي بهتون خوش بگذره
مهدیه
پاسخ
ممنونم نیلوفر جون
معصوم/مامان جان جان فاطمه
29 اردیبهشت 93 14:30
میدونم چی میگی, بیشتر از خودمون به این فسقل ها خوش میگذره که کسی بهشون کاری نداره... تو رو خدا این مشکل گوشی و عکس رو حل کن,اخه این پست بدون عکس واقعا حیف نیست... اون بعضی ها که همیشگی هستن,پس جز بی خیالی چاره چیه.بابا بعضی ها ذاتی نادون هستن و الا مرض ندارن که
مهدیه
پاسخ
آره والا هنوزم بهش میگم بریم پیش جوجه ها یه ذوقی می کنه که نگووووو!! ایشالا حلش میکنم. چند روزیه عکسا رو با دوربین می گیرم که این قدر مشکل نداشته باشم با گوشیم... عکسای گوشی رو هم امشب تو لب تاپ مادرشوهرم تخلیه میکنم. یه عاااااااااالمه عکس باشه طلبتون...
مامان محمد مهدي (مرضيه)
29 اردیبهشت 93 15:57
خوش به حالتون باغ و سرسبزي همراه با آلوچه، باقالي و ...
مهدیه
پاسخ
دهن تون آب افتاد؟؟؟
الناز مامان آوا
29 اردیبهشت 93 16:34
وااااااااااااااااااب مهديه جون منم عاشق درو داهاتم مخصوصا تو اين فصل .واااااااااااي دهنمون آب افتاد انشالله كه هميشه بهتون خوش بگذره مهديه جون واسه خودت زندگي كن واسه همسرت واسه دختر گلت و اصلا گوش به حرف و حديثاي ديگران نده بذار هرچي دلشو ميخواد بگن تو قوي باش و زندگيت و ادامه بده
مهدیه
پاسخ
ممنون از دلگرمیت گلم. ایشالا بتونم این طور محکم باشم.
کوثر
31 اردیبهشت 93 14:27
سلام مهدیه جانم فکر کنم ان شاأالله بهتر بشه و بروید... هوا که سرد نیست، بدتر بشه. بازم شما مامانشی و بهتر میدونی. موفق باشی عزیزم.
مهدیه
پاسخ
آخخخخخخخخخخخخخخخخ ای کاش مامانمو مادرشوهرمو میشناختی!!!!!!!!!!
مامان روژینا
8 خرداد 93 8:40
سلام عزیز دلمفک کنم همشهری هستیمخوشحال میشم پیشم بیای تا با هم دوست شیم فدات شم
مهدیه
پاسخ
سلام به روی چشمام عزیزم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مادردختری می باشد