فاطمه ساداتفاطمه سادات، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره

مادردختری

دومین ملاقات با یه دوست نازنین

1393/3/18 11:59
نویسنده : مهدیه
391 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

این روزا این قدر دایره ی لغات دخملی بزرگ شده که اصلا نمیتونم از کلماتی که برای بیان منظورش استفاده میکنه و گاها ما رو شگفت زده می کنه به شماره نام ببرم. تعدادشون خیلی زیاده!

از دیروز شروع کرده به گفتن جمله ها.

سر سفره میگه: پوپو بده       "پلو بده"

دیروز کشوی اسباب بازی هاش رو باز کرد و سیم هواپیماش رو کشید اما هواپیماش زیر باقی اسباب بازی ها گیر کرده بود. صدام کرد و گفت: ماما، آپا نیس        "مامان هواپیما نیست"

باقیمونده ی آب لیوانش رو ریخت زمین و گفت: آبو ایدم زمین          "آب رو ریختم زمین"

خداروشکر که میتونه جمله بندی کنه و کلمات رو در کنار هم قرار بده تا منظورش رو بهم برسونه! این اتفاق دقیقا از ابتدای نوزدهمین ماه زندگیش افتاد!

هنوزم روزی چندین بار بهمون سلام میگه. گاهی میگه "سلام"  و گاهی هم میگه "سنام"!

...

با گرم شدن هوا، اکثرا روزها میریم خونه ی پدرم و فاطمه سادات با پدرم و مادرم ساعت ها توی حیاط بازی میکنن. عاشق آب بازی و آب دادن به گلها شده! طوری که اگر یک روز اونجا باشم،باید جندبار لباساشو تعویض کنم.

ما تو خونه مون حیاط نداریم ولی گاهی با مادرشوهرم و زهراسادات یا زنعموش و زهراسادات میرن تو پارکینگ و تاب بازی میکنن.

...

کارمون از خوندن لالایی های شبانه رسیده به ده شلمرود!!! الان دیگه هروقت خوابش بیاد، بالشش رو میاره میذاره رو پام و می خوابه و میگه " اَسنی" asani  . تا وقتی هم که خوابش نبرده باشه بطور متصل باید همین شعرو براش بخونم تا خوابش ببره!

بعضی وقتا هم که من مشغول کار باشم، خودش شعر حسنی رو برای عروسکاش میخونه.به این شکل که کلماتی رو که از این شعر یادش میاد رو با آهنگ شعر توی ده شلمرود تکرار میکنه و وسطش چند باری میگه واواوا!!!

" اَسنی ، دِه، اولا (الاغ) ، مو،  نانون(ناخن)، چیش (چشم) و ...

...

عاشق بستنی شده. بهش میگه "بَس"

همه مدلشو هم دوست داره و تا آخرش میخوره. جالبه که بستنی رو از روی پاکتش و حتی صدای پاکتش تشخیص میده! گاهی حتی قبل خواب ازمون طلب بستنی میکنه!

از اونجایی که همیشه تو فریزر مادرشوهرم چندتایی بستنی هست، به فریزرشون میگه بَس!!!

...

جمعه، آخرین روز تعطیلات هفته ی گذشته، با پدرشوهرو مادرشوهرم بچه ها رو بردیم پارک.

توی پارک یه بچه گربه ی یک روزه رو پیدا کرده بودیم که ظاهرا مادرش رو گم کرده بود. زهرا سادات هم لج کرده بود که باید ببریمش خونه و خودم میشم مادرش! کلی گشتیم تا یه پیشی رو پیدا کردیم که احتمال میدادیم مادرش باشه. بچه گربه رو بردیم کنار مادرش گذاشتیم . بچه گربه سفید بود و مادرش روی تنش خط های قهوه ای داشت. زهرا سادات گریه میکرد و میگفت، این مادرش نیست. آخه خودش سفیده و مادرش خط خطیه. پس معلومه که این مادرش نیست!

حسابی خندیدیم. منم همش اذیتش میکردم  و می گفتم. خب تو هم مادرش نیستی. آخه پیشی سفیده و تو صورتی پوشیدی. پس نمی تونی مادرش باشی. خلاصه اینکه اون روز کلی خندیدیم!

دیروز عصر هم با معصومه جون، مامان فاطمه جان جان قرار گذاشتیم و بچه ها رو بردیم خانه ی بازی. البته زمانش خیلی کوتاه بود ولی به هردومون و بچه هامون حسااااااابی خوش گذشت.

پسندها (4)

نظرات (18)

مامان روژینا
18 خرداد 93 12:08
قربون شیرین زبونیهات عسلمراستی گلم گفتی چرا دیگه خانه مادر و کودک اردیبهشت نمیبری دخملی رو؟ راضی نبودی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مهدیه
پاسخ
نه عزیزم زیر نظری که داده بودی توضیحش رو دادم به نظرم به اندازه ی کافی با بچه ها بازی نمی کردن و آموزش نمی دادن. بچه ها هم خیلی توجه نمی کردن!
مرضيه (مامان محمد مهدي)
18 خرداد 93 13:30
چه خوب كه ميتونه منظورشو برسونه محمد مهدي هم تازگيا بستني خور شده ولي حرفه اي نيست چون تا به دندونش ميخوره بدش مياد و بيشتر با قاشق مي خوره يا با لباش
مهدیه
پاسخ
مامانی فاطمه
18 خرداد 93 14:38
سلام بر مهدیه جون وگل دخمل شیرین زبونش
مهدیه
پاسخ
سلام دوست نازنینم
مامان و بابای سورنا
18 خرداد 93 14:48
سلام ممنون که به وبلاگ سورنا سرزدید،وبلاگ کوچلوی شما هم وبلاگ قشنگییه،یه دفتر کامل از خاطرات دوست داشتنی است،براتون آرزوی موفقیت می کنم.
مهدیه
پاسخ
مامان فاطمه
18 خرداد 93 17:02
سلام چه بامزه کلمه ها رو کنار هم میذاره قربونش برمچه خوب که میتونید دوستای وبلاگیتون رو ببینید!ما که اینجا هیچکی رو نداریم
مهدیه
پاسخ
غصه نخور عزیزم خودم میام میبینمت!
مامان فاطمه
18 خرداد 93 17:04
راستی درباره پیتزافروشی خوب تو قم،منم تعریف دلفین رو زیاد شنیدم ولی هنوز نرفتم... ما خیلی نمی ریم ولی اگه بریم یا میریم شهرما تو بلوار امین یا خانه پنیر و باما تو فلکه زنبیل آباد
مهدیه
پاسخ
ممنون از راهنماییت. توصیه می کنم دلفین رو تست کنی.سوخاری هاش حرف نداره!
مامان علیرضا (mahtab)
18 خرداد 93 17:16
ماشاالله به دخترمون حقا که دخترا تو هم چيز زرنگ ترن، پسر ما از دخترتون عقب تره بس گفتن دختري به فريزر مادرشوهرتون و ماجراي پيشي و منطق بامزه زهراسادات خيلي جالب بود
مهدیه
پاسخ
در کل رشد دختر ها کمی سریعتر از پسر ها هست. ولی تو راه افتادن و چند تا چیز دیگه دختر من حتی کمی دیرتر از پسرای دوستای وبلاگی مون راه افتاد. بقول معروف دیر و زود داره، سوخت و سوز نداره!
شاپرک - مامان رها
19 خرداد 93 12:02
فدای عروسک خانم با این حرف زدناش من نتونستم هنوز توی وبلاگ عروسک لایک بزنم آخه این چه وضعیه من هم نی نی وبلاگیم خوب!!! فکر کنم باید موقع ثبت پست اون گزینه لایک برای همه فعال کنی نه فقط نی نی وبلاگی ها
مهدیه
پاسخ
فکر نمیکنما من که چنین گزینه ای ندیدم. عزیزم شما لایک هم نکنی من می دونم که همیشه بهمون محبت داری. جای شما تو دل ماست
الهه مامان سلما
19 خرداد 93 15:53
ماشالا دخمل ... چقدر زود پیشِ چشمانمان قد میکشند و بزرگ میشوند و عروس میشوند و میروند...
مهدیه
پاسخ
گریه مون رو در نیار... من هنوز به اون قسمت رفتنش فکر نکردم!!
محبوبه
20 خرداد 93 11:06
دخمل قند عسل… كلا دخملا خيلي زود كاراي اجتماعي رو ياد ميگيرن،حرف زدن و خود را لوس كردن و اينگونه مواردي اَسني…
مهدیه
پاسخ
اَسَنی! آره دخترا زودتر جای خودشون رو با این جور کارا باز می کنن!
زهره مامانی فاطمه
20 خرداد 93 12:30
خصوصی عزیزم
مهدیه
پاسخ
مامانی دخمل بلا
20 خرداد 93 17:27
آرزو بکن ........ گوشهای خدا پر از آرزوست , و دستهایش پر از معجزه ......
مهدیه
پاسخ
مامانی مهربون
21 خرداد 93 13:53
عزیزم چرا بهم گفتی که اون مظلب را خصوصی کنم ؟ تو وبلاگم جوابشو بده
مهدیه
پاسخ
خب رمز بود دیگه! یادم رفته بود خودم خصوصیش کنم عزیزم
مامانی دخمل بلا
21 خرداد 93 22:58
جهت دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد , نگهم خواب ندارد , قلمم گوشه ی دفتر , غزل ناب ندارد , همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق دیوانه دلسوخته ارباب ندارد ؟ تو کجایی ؟ شده ام باز هوایی , چه شود جمعه ی این هفته بیایی ؟ به جمالت… به جلالت… دل ما را بربایی…
مادر هومان و هورمزد
22 خرداد 93 1:20
من قربون این اسنی گفتنت هزار تا بووووس واسه فاطمه شیرین زبون ... کنار دوستان همیشه خوش
مهدیه
پاسخ
ممنونم عزیزم منم روزهای شیرینی رو برای شما و پسرا آرزو میکنم
مامان محمدپارسا
22 خرداد 93 15:29
سلام.ماشالاه به دختر شیرین زبون که جمله هم میتونه بگه، آفرین.راستی صدآفرین گرفتی باهاش کار کنی؟از چند نفر پرسیدم میگن راضی هستن اما هنوز نخریدم.خیلی خوبه توی گرما بستنی دوست داره بخوره ، پسر ما که به بستنی علاقه ای نشون نمیده!!
مهدیه
پاسخ
نه هنوز که نگرفتم. خودم تصمیم دارم براش یه سری فلش کارت درست کنم. آخه دختر من اصلا به سی دی و فیلم و کارتون توجهی نمی کنه . ولی احتمالا همین روزا صد آفرین هم می گیرم.
ارام
22 خرداد 93 21:13
کوچه کوچه بنازم ز عابری که نیامد غزل غزل بنویسم ز شاعری که نیامد شکسته بغض غرورم در انتظار عجیبی دعا کنید بیاید مسافری که نیامد سلام عیدتون مبارک...التماس دعا
مهدیه
پاسخ
عید شما هم مبارک نازنینم
نیلوفر/ مامانه روژینا
30 خرداد 93 4:05
الهی فدای شیرین زبونیاش بشم. روژینای ما فقط کلمه میگه و هنوز نمیتونه جمله بندی کنه. افرین و هزار ماشالله به فاطمه سادات.
مهدیه
پاسخ
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مادردختری می باشد