فاطمه ساداتفاطمه سادات، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 9 روز سن داره

مادردختری

همیشه دونه دونه

1393/6/2 12:01
نویسنده : مهدیه
547 بازدید
اشتراک گذاری
  • از اونجایی که دخترمون هر وسیله ای رو اسباب بازی تلقی می کنه و می تونه ساعت ها باهاش مشغول بازی بشه، کمد وسایل من هم از دستش در امان نیست! امروز صبح مشغول صحبت کردن تلفنی با یکی از دوستام بودم که گیره ی مشکی روسریم رو آورده تو آشپزخونه و انداخته جلوی کابینت. ظهر که رفته بودم نهار درست کنم گیره رو زیر پام نشونم میده و میگه"مامان مامان... سوسک...ترسیدم!

 

  •  مشغول آپ کردن وبلاگم بودم که اومد و با عصبانیت گفت پاشووووو . منم که نمی خواستم باهاش کل کل کنم و بقول خودم گربه رو دم حجله بکشم خیلی سریع گفتم نه نمیشه! برو بذار به کارم برسم. سرشو آورد جلوی صورتم و خم شد و گفت " من بشینم؟باشه؟باشه؟   میبینین چقدر آروم و محترمانه باهام برخورد می کنه؟ اونوقت من...!!

 

  • هروقت میخواد با حرفش مخالفت نکنیم آخر حرفش سرشو خم میکنه و با آرامش و مهربونی میگه باشه؟ 

 

  • تو سفر قم ازش می پرسیدیم کجا داریم میریم؟ میگفت می ریم حرم کوچولو! نمی دونم چرا درباره ی حضرت معصومه و بارگاه شون چنین برداشتی کرده و اینطور خطاب شون می کنه!  

 

  • مادرشوهرم برای یه ماموریتی دو هفته پیش رفته بودن آستارا و از اونجا برای فاطمه خانوم ما یه پیراهن سوغاتی آوردن. وقتی دخترم تنش کرد، مادرشوهرم از خوشحالی گفتن: چه خوشگل شدی! ایشالا همین لباسو تو خواستگاری خاله بپوشی.... چند روز بعدش از خونه ی پدرم برگشته بودیم و همون لباس تو تن دخترم بود. پدرشوهرم تا دخترم رو دیدن گفتن وااای چه لباس قشنگی داری؟ فاطمه سادات گفت "عروسی آله بوسیدم"  یعنی عروسی خاله پوشیدم! حالا جالبه که اون شب اصلا خواستگاری ای در کار نبوده ولی دخترم حرف مادرجونش تو ذهنش مونده بود!

 

  • داره چرم روی صندلی رو میکنه که با عصبانیت صداش میکنم: فاطمه سادات؟؟؟ سرشو آورده بالا و میگه اِاِاِ ترسیدم!!!

 

  • داشت بازی می کرد...پدرشوهرم بغلش کرد تا بوسش کنه... یهو رو کرد به پدرشوهرم و با اخم گفت: اذیتم نکن!!! پدرشوهرم شاکی    منخندونک

 

  • پنکه رو روشن کردم. داشت می چرخید که یه صدای گوش خراشی ازش در اومد... فاطمه سادات رو کرد به پنکه و گفت : صدا ندهههههه!!!

 

  • دارم لباس تنش می کنم. به بلوزش اشاره می کنه و میگه: بلوزه؟ گفتم بله. گفت مال منه؟ گفتم بله مال شماست. گفت شمای منه؟!!!

 

  • تشکرکردن رو یاد گرفته و در مقابل کارهایی که براش انجام می دیم میگه ممنون... گاهی برای دادن هر لقمه ی غذا، یا وقتایی که اجازه می دیم کار باب میلش رو انجام بده، ازمون تشکر می کنه و میگه: ممنون.

 

  • تو خونه دور میزنه و شعر می خونه. گاهی شعر هایی که ما یادش دادیم و گاهی هم شعر هایی که از خودش ساخته. معروف ترین مصرعی که خودش ساخته و تو خونه با صدای بلند می خونه اینه :      همیشه دونه دونه    همیشه دونه دونه
پسندها (5)

نظرات (6)

مامان محمد مهدي (مرضيه)
5 شهریور 93 12:46
اي جون دلم براش ضعف رفت ماشاالله خوشمزه شده حسابي چه شعري هم ساخته
مهدیه
پاسخ
مامان روژینا
5 شهریور 93 13:16
جیگرشو بخورم که اینقد شیرین زبونه اون روز که دخملی رو دیدم خیلی ساکت بود. روژینا هم حسابی تا فرصتی گیرش میومد ماچ بارونش میکرد
مهدیه
پاسخ
آره برا منم جالب بود که روژینا همش دخترم رو بوس می کرد. ولی دختر من در این جور موارد ذره ای احساسات بروز نمی ده
سنگ صبور مامانی
5 شهریور 93 15:50
سلام گلم وای الهی خاله فدات بشه فاطمه سادات جونمماشا الله به این دخمل
مهدیه
پاسخ
محبوبه
6 شهریور 93 7:48
ماشاله دختر شيرين زبون.دخترا همينن.اصلا آدم ميخواد قورتشون بده گاهي. البته دختر و پسر نداره.همه شون يه جورن.ولي دخترا يه جوري ترن راستي روزش مبارك باشه ان شا الله.
مهدیه
پاسخ
ممنونم گلم ایشالا خدا به شما هم یه دونه از این یه جوری ترا بده!
مریم مامان دونه برفی
9 شهریور 93 8:17
آفرین به این زبونش من فکر میکردم خیلی ساکته .. ماشاءا... به قول امیرعلی : ماششششششششششاءا..گلم ......آففففففففففرین گلم ...بصورت شعر میخونه
مهدیه
پاسخ
ساکت؟؟؟ نه بابا از من پرحرف تره
نیلوفر/مامانه روژینا
10 شهریور 93 15:32
سالگرد عقدتون مبارک مهدیه جون. بهترینها رو در کنار گل دخملیتون براتون ارزومندم.
مهدیه
پاسخ
ممنونم نیلوفر مهربون من و دخترم خیلی شما و روژینازی رو دوست داریم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مادردختری می باشد