فاطمه ساداتفاطمه سادات، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 8 روز سن داره

مادردختری

شروع پاییز

1393/7/1 10:35
نویسنده : مهدیه
628 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

یکی از دوستای وبلاگی پرسیده بود چرا کمتر از قبل مینویسم؟ راستش همیشه فکر میکردم با بزرگ شدن دخترم بیشتر و بیشتر میتونم روی داشتن اوقات فراغتِ خودم حساب کنم و زمان بیشتری رو پشت کامپیوتر یا جلوی tv یا موبایل به دست سپری کنم. اما ظاهرا با بزرگ شدن دخملی و وابسته تر شدنش، و حتی علاقه ی بیشتر وبیشتر من برای بودن در کنارش و از دست ندادن تک تکِ شیرین کاری ها و شیرین زبونی هاش، زمان کوتاهتری باقی می مونه برای ثبت خاطرات شیرینش و خوندن وبلاگ دوستای مهربونم.

بعنوان مثال، همین الان که مشغول آپ کردن وبلاگم هستم، دختری روی صندلیِ میزآرایشم یه جانماز گذاشته و مشغول نماز خوندنه و هرازگاهی ، یه نیم نگاهِ زیر چشمی بهم می کنه و انتظار داره نگاه و تحسینش کنم!

گاهی برای جلب توجه سعی میکنه از کلماتی استفاده کنه که حسابی دلمون رو بدست بیاره. مثلا دیشب داشت روی رختخواب ها بازی می کرد و سر می خورد که مادرم ازش خواست مواظب باشه تا نیفته. دخترم کمی اَدای گریه کردن درآورده و به مادرم میگه: ناراحت شدم...ناراحتم کردی!!

بعضی کلمات و افعال رو هم کاملا به سبک خودش بکار میبره. مثلا بجای اینکه بگه آب بده میگه " آب نمیدی؟" " نون نمیدی؟" یا اگر برای انجام دادن کاری دعواش کنیم میگه " ناراحتم میکنی؟"

یا اگر ازم شیر بخواد و بهش ندم، میره پیش باباش و میگه " بهم آم نمیده!!!     * آم=شیر

تو این روزهای نرسیده به دوسالگیش حسابی تاثیر پذیر شده و باید بیشتر از قبل مراقب حرف ها و حرکات مون باشیم. هرآن ممکنه کارها و حرف های نیم ساعت پیش مون رو بهمون تحویل بده! 

قدرت یادگیریش هم خیلی بالاتر رفته. علاوه بر اون میتونه شعر یا قرآن رو به تنهایی بخونه. (البته کاملا درست نمی خونه ها!!)

روند بهم ریختگی خونه مون هم ادامه داره. گاهی در کسری از زمان، چنان خونه رو منهدم میکنه که نمی تونیم حتی بهش تذکر بدیم یا متوقفش کنیم!!!

انتخاب غذا و لباس هاش هم کاملا با خودشه. به لباس هاس دامنی، پیراهن یا سارافون میگه : "علوسی" گاهی برای پوشیدن دامن راغبه و گاهی هم برای پوشیدن شلوار یا شلوارک.

وقتی لباس های شسته شده  رو از لباسشویی بیرون میارم تا آویزونشون کنم، دونه دونه لباس ها رو برام میاره و میگه "این مانِ(مال) باباس - این مانِ مامانیه - این مانِ هودمه(خودمه) "

اگر ازش چیزی بخوایم و بهمون بده میگه "بِسَرما"  (بفرما)

یا اگر کاری انجام بده و موفقیت آمیز نباشه، گریه میکنه و میگه " نی می سه"   (نمیشه)

دوست داره وقتی بعد از چند روز خاله یا باباجون یا مادرجونش رو دید ، از اتفاقات روزهای گذشته براشون تعریف کنه. این کار رو چنان با آب و تاب میکنه که حسابی بامزه میشه! گاهی هم گله گی مون رو پیش شون میکنه و حسابی توبیخ میشیم. مثلا وقتی مادرم رو میبینه میگه" مامان آم نمی ده" و همین باعث میشه مادرم از درِ نصیحت بیرون بیان و متذکر بشن که باید تا پایان دوسالگی به فاطمه سادات شیر بدم و ...

خداروشکر بواسطه ی عدم سخت گیری و اصرارم برای غذاخوردنش، الان به غذاهای مفید مثل برنج و مرغ و ماست و تخم مرغ و کباب و ... علاقه منده و هربار با انتخاب خودش غذای مورد علاقه اش رو براش درست می کنم. احساس میکنم این طور بهتر غذا می خوره.

پروژه ی پوشک گیرون رو هم شروع نکرده متوقفش کردیم. جدای از اینکه احساس میکردم زمان مناسبی برای پوشک گرفتن نیست، با اومدنِ مهمون های سرزده ی پنج شنبه شب ، سردی هوا و بارندگی های هفته ی اخیر و چند ساعت مطالعه در فضای مجازی و مشورت با دوستای عزیزم، مزید بر علت شد تا شروع مجددش رو به بهار آینده موکول کنیم.

از شیر گرفتن رو هم میذارم برای پایان دوسالگیش و اگر خدا بخواد و فاطمه سادات همکاری کنه، اون زمان از شیر می گیرمش. با این حال تو این مدت از تجربیات مامانای گل و دوستای وبلاگی در این زمینه کلی استفاده کردم.

........

پ.ن:

با شروع پاییز و نزدیک شدن به روزهای پایانیِ دوران شیردهی، تصمیم داشتم برای کاهش وزن اقدام کنم. یکشنبه با همسری رفتیم دکتر تغذیه و الان تو رژیم هستم. به پیشنهاد دکتر از اونجایی که اضافه وزنم در حد 2-3 کیلو بود و در رِنج وزن طبیعی قرار گرفته بودم، قرار بر این شد تا هر دوماه یک کیلو وزن کم کنم. یه کاهش وزن آهسته اما موندگار... با این حساب مصرف همه ی مواد غذایی به مقدار مناسب برام آزاده و حتی تو مهمونی ها هم می تونم بدون نگرانی انواع غذاها رو بخورم. ظاهرا نگرانیم برای افزایش وزنم بی مورد بود!

 

پ.ن:

کاش اوضاع فرهنگی و اجتماعی و اقتصادیِ جامعه یه سروسامونی بگیره.دغدغه ی این روزهای ما آوارگیِ فرهنگی - اقتصادیه!

پسندها (4)

نظرات (12)

مامان روژینا
1 مهر 93 11:06
قربون دخملی نازم که کم کم داره بزرگ و خانوم میشهعزیزم واسه پوشک گرفتن زیاد عجله نکن!من عاشق این نماز خوندنشونمروژینام وقتی نماز میخونه خوردنی میشهآخه خانومی تو کجات چاقه! اضافه وزن؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!جای من بودی چه کار میکردیببوس دخملی رو
مهدیه
پاسخ
فدات بشم عزیزم اضافه وزن ندارم. اون توده های لیپیدی خشمناکم کرده
mahtab
2 مهر 93 6:38
سلام مهرتان پرمهرباد گله کردنش برای مامانتون اینا و تعریف ماجراهای روزهای اخیر خیلی بامزه بود دختربچه ها همشون عاشق لباس علوسی هستن خدا حفظش کنه خیلی پیشرفت داشته ایشالا مامانش هم این روزها در خاطره نویسی پشرفت منه و بیشتر بنویسه برامون
مهدیه
پاسخ
اتفاقا دختر ما از لباس علوسی زیاد خوشش نمیاد. شلوار و شلوارک رو ترجیح می ده . ولی زمانیکه بخواد با زهراسادات همشکل باشه علوسی می پوشه. چون دخرت عموش به هییییییییچ وجه شلوار پاش نمی کنه!!! قلم من در نوشتن به روونیه قلم شما دوستای گلم نیست. برای نوشتن هم رغبتی نمی کنم
مریم مامان دونه برفی
2 مهر 93 8:43
سلام مهدیه جون کجایین شما راستش از دوستهای همشهریمون دیگه تقریبا هیچ خبری نیست.
مهدیه
پاسخ
آخیییییی منم این مدت کمی درگیر بودم. دیدین که دیر آپ کردم. همین امروز از همه خبر می گیرم
مامانی فاطمه
2 مهر 93 13:28
ایشاله همیشه تندرست باشین وشاد
مهدیه
پاسخ
مریم مامان دونه برفی
3 مهر 93 9:05
ماشاءا...به این دختر طلا خدا واستون نگهش داره مهدیه جون آره والله بچه ها هرچی بزرگترمیشن باید وقت بیشتری براشون بزاریم. خوب شد که دکتر هم بهت گفت که اضافه وزن نداری ...ما که چاقی در شما ندیدیم عزیزم.
مهدیه
پاسخ
ممنونم از دعای قشنگت آخه عزیزم شما منو با چادر دیدین! چاقیم پشت چادرمن قایم شده بود!
مریم مامان دونه برفی
3 مهر 93 9:13
خصوصی داری گلم
مهدیه
پاسخ
چشم نازنینم
مامان فاطمه سادات
3 مهر 93 17:43
آخی چه شیرین شده دختر ما
مهدیه
پاسخ
نیلوفر/ مامانه روژینا
4 مهر 93 1:40
الهی فداش بشم که حرف زدنش مثل روژینائه .روژینا هم وقتی میخو ام لباسها رو اویزون کنم همه رو توضیح میده که کدوم مال چه کسیه و همچنین روژینا هم از کلمه نی می رسه استفاده میکنه روژینا هم بجای خودم میگه هودم. یا خوبی میگه هوبی واااای منم یک ساعت پروژه پوشک گیرونو شروع کردم اما موفق نشدم و موکولش کردم برای بعد از عید. فکر میکنم واقعا سخت باشه. کاش بشه یه برنامه ریزی کنیم که هممون که نی نی های تقزیبا همسن داریم این پروژه رو از یک زمان شروع کنیم واز تجربیات هم استفاده کنیم. این جوری برای من شخصا دلگرمی هم به وجود میاد نظر شما چیه عزیزم
مهدیه
پاسخ
نازییییییییییی با این همه شباهتی که بین خودمون و بچه هامون هست فکر کنم کم کم مشخخص شه یه نسبتی با هم داریم اتفاقا منم موافقم. قبلا هم همین پیشنهاد رو داده بودم. یکسری هم موافقت کردن ولی مایی که بچه هامون تفاوت سنی شون خیلی کمتره باهم شروع کنیم قطعا موفق تریم! ایشالا بعد از عید برنامه ریزیش رو می کنیم!
مامان فتانه
4 مهر 93 1:55
عزیزم چه دختر شیرین زبونی...موفق باشی خانمی
مهدیه
پاسخ
ممنون گلم
مامانی
4 مهر 93 15:12
عزیزدلم بزرگ شدن هم عالم خودش رو داره گاهی میگیم کاش تو همون عالم نی نی بودن میموندن با بزرگ شدنشون بار مسئولیتمون بیشتر میشه
مهدیه
پاسخ
دقیقا همینطوره. به هرسنی که میرسن هم دلت میخواد زودتر بزرگتر و فهمیده تر بشن و هم دلت نمی خواد این روزهای شیرین تند و تند سپری بشن!
مامان محمد مهدي (مرضيه)
5 مهر 93 10:38
سلام مهديه جون تو اين شك نكن كه هر چي فاطمه جون بزرگتر بشه بيشتر درگير ميشي به خصوص تو اين سن كه خيلي وابسته ميشن خيلي بانمك شده كاراش، حسابي بچلونش از طرف من پس هواي شمال سرد شده من تازه داشتم همسرم رو راضي مي كردم براي سفر
مهدیه
پاسخ
بله مسلمه با بزرگ تر شدنش میزان وابستگیش هم افزایش پیدا میکنه.... تو یه سنی هم که کلا میشن چسب دوقلو!!! نگفتم هوای رشت سرد شده. فقط یه مدتیه بارونی شده. هنوزم بچه ها رو آستین کوتاه می پوشونیم
مامانی ساره
12 مهر 93 11:22
الهی ماشاءالله حسابی شیرین شده دخملی آره خوب باید وقت بیشتری واسش صرف کنی خیلی باید مواظبش باشی از طرف من یه بوس محکم بهش بکن
مهدیه
پاسخ
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مادردختری می باشد