فاطمه ساداتفاطمه سادات، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 8 روز سن داره

مادردختری

فاطمه نوشت...

1393/7/5 11:19
نویسنده : مهدیه
874 بازدید
اشتراک گذاری

رفتم تو اتاق...دامن پوشیدم...اومدم بیرون و به فاطمه سادات شیر دادم...  بعد از شیر خوردن انگاری تازه متوجه دامن کوتاه مشکیم با پولکای ریزش شده بود.... یه نگاهی به دامنم کرد و با مهربونی گفت " عَلوسی بوسیدی؟  میخوای بری مَسَد؟ مبالَت باسه"   (عروسی پوشیدی؟ میخوای بری مشهد؟ مبارک باشه!) بعد هم بلافاصله خم شد و صورتمو بوسید!

بوس بوس بوس بوس بوس

 

از زمانیکه راه رفتن رو یاد گرفته به حفظ تعادل علاقه ی ویژه ای داره. روی دسته ی مبل، روی شکم یا کمر من و پدرش وقتی دراز کشیده باشیم‍ !!، یا حتی گاهی به زور و التماس ازمون می خواد رو زمین دراز بکشیم تا روی شکم مون راه بره. جالب این جاست که راه رفتن رو از روی ساق پا شروع می کنه و تا قسمت گردن مون جلو میاد. چند روز پیش داشتم با مادرم تلفنی صحبت می کردم و فاطمه سادات هم روی شکمم راه می رفت. گرم صحبت بودیم که یهو نشست روی صورتم و تلفن از دستم افتاد. تا مرز خفگی پیش رفتم که بالاخره رضایت داد و بلند شد... 

 

نمی دونم چرا بچه های کوچیک تر فکرمی کنن حتما و حتما باید کارای بزرگتر ها رو تکرار کنن. مدتیه که دخترمون شده  کپی پیستی از حرکات و رفتار دختر عموش. گاهاً یک حرف رو دوبار میشنویم... یک تقاضا دوبار تکرار میشه.... به ازای تشنگی زهراسادات، دخترمون هم طلب آب میکنه. یا باید پشت بندِ دخترعموش بره wc . و شدید تر از اون زمانیه که وقتی جاریم میره سرکار و دخترش برای جداییه چند ساعته از مادرش غصه می خوره، دختر ما هم دنبال جاری جان و پشت سر دختر عموش راه می افته و گریه میکنه!خندونک

 

پسندها (5)

نظرات (18)

مامان سیدامیرعباس
5 مهر 93 11:25
سلام خدا حفطش کنه عروس بشه انشالله
مهدیه
پاسخ
ممنونم
مامان محمد مهدي (مرضيه)
5 مهر 93 12:24
اي جان محمدمهدي هم مدتهاست كه به لباس پوشيدن، طلا انداختن، و... دقت مي كنه، نظر ميده و وقتي خوشش بياد از لباسي اصرار داره كه حتما اونو بپوشم با اون قسمت حفظ تعادل هم كاملا باهات همدردي مي كنم چون ما هم داريم هنوز تصور اينكه فاطمه سادات دنبال زن عموش گريه مي كنه خنده داره
مهدیه
پاسخ
دیشب بابام کلی دعوام کرد که چرا اجازه میدی فاطمه سادات کارای خطرناک انجام بده...بابا یکی بیاد بگه این چیزا تو خون بچه هاست راستی فاطمه سادات هنوز به لباسای من نرسیده!!
mahtab
5 مهر 93 14:26
سلام ماشاالله به دختر عروسي شناسمون از اين تامرز خفگي رفتن ها ما هم زياد داريم بله بچه ها.عاشق تقليدن، و همينه.که.کارمونو سخت ميکنه زنده باشه ايشالا
مهدیه
پاسخ
بله یادمه یه عکسی گذاشته بودین که علیرضا بابا نوردی کرده بود!!!
معصوم/مامان جان جان فاطمه
5 مهر 93 15:07
الهی الهی ,یعنی برای رفتن زن عموش هم بله? اگه قرار باشه تو هر زمینه ای پیرو زهرا باشه کارت خیلی سخته ! دارم فکر میکنم مثلا جان جان به سرش بزنه و بیاد روی من راه بره ,خدای من
مهدیه
پاسخ
بله قطعا سخت میشه.ولی ما سعی میکنیم همش به زهراسادات تذکر بدیم و متوجهش کنیم که اگر کار بدی انجام بده، فاطمه خانوم هم ازش یاد میگیره. این باعث شده زهراسادات هم خیلی متعادل بشه...ولی خب یه وقتایی هم هست که... تصورکن فاطمه روی شکمت بشینه! صدای جیغ رادان شنیدنیه!!
س
6 مهر 93 19:31
عزززززززززززیزم
مهدیه
پاسخ
کوثر
7 مهر 93 0:42
سلام بچه ها یک آینه اند، بدون خط وخش... و بیشتر از همه، «او»یی را نشان می دهند که به خودشان نزدیکتر است واحساس قرابت بیشتری می کند. وقتی بچه ها هستند، آدم می فهمد که چه کارهایی درست است و کدام نادرست...
مهدیه
پاسخ
خب این حرف که خیلی فیلسوفانه بود... بهش فکر میکنم
مامان روژینا
7 مهر 93 15:57
سلام مهدیه جونما هم خوبیم گلمخوب چه عالی اجازه بده با بچه ها هماهنگ کنم بهت خبر میدم عزیزم
مهدیه
پاسخ
عزیزم بازم زحمتش افتاد گردن شما بوس بوس
مامان روژینا
7 مهر 93 15:58
بوس بوس برای فاطمه سادات قشنگ و شیرین زبونم
مهدیه
پاسخ
صحرا
9 مهر 93 10:10
سلام..چه دختر خوش زبون و ناز و ملوسی خدا حفظش کنه...وختر کوچولوی منم هر کار دختر عمش میکنه تکرار میکنه همون موارد دسشویی و آب.
مهدیه
پاسخ
چه جالب پس احتمالا باید هم سن باشن!
مامان نازنین زهرا
11 مهر 93 12:02
نمیدونم دختر گلت چند سالست اما دخترمن که اگه رفتیم بیرون ولباس واسه من خریدیم نیمچه اعتراضی میکنه ومیگه واسه من هم بخرین خونه هم که میایم مراسم لباس نو پوشون دسته جمعی داریم ...
مهدیه
پاسخ
چه بامزه! من دخترم خیلی خرید نرفته و به چنین چیزایی توجه نمیکنه فقط هروقت یه لباس کوچولو میبینه می پرسه این مال منه؟؟؟ راستی سن دخترم تو روز شمار بالای وبلاگم ثبت شده!
صفورا
11 مهر 93 12:04
راستی وبلاگتون روون وقشنگه پیش ما هم بیاین
مهدیه
پاسخ
چشم!!
سمیرا
11 مهر 93 21:35
ای جووووووووووووووونم التماس دعا...
مهدیه
پاسخ
به به مامان آینده محتاجیم به دعای شما که بارداری و دعاهات مستجابه!
مامانی ساره
12 مهر 93 11:17
خیلی بامزه بود مخصوصاً اون تا مرز خفگی پیش رفتنش بچه ها مثل طوطی ان همه چیزو تکرار و تقلید میکنن خیلی عالی
مهدیه
پاسخ
من داشتم خفه میشدم!!!
مامانی و بابایی دخمل بلا
12 مهر 93 16:48
خدایا ، قبله ام ، سجاده ام , حرف دلم , آخر تویی تو خدایا , معبد و معبود دنیا و سر شوریده ام , آخر تویی تو ********************* عید را بهانه کنیم تا به همه کسانی که دوستشان داریم سلامی بکنیم ، نام شما در اندیشه و مهرتان در قلب ماست . . . عید قربان بر شما مبارک ....
مهدیه
پاسخ
عید شما هم مبارک عزیزم
الهه(مامان یاسان)
13 مهر 93 21:21
سلام مهدیه جونم خوبی قربونت برم یعنی وقتی میام وبت و شیرینکاریهای فاطمه سادات میخونم کلی قربون صدقه اش میرم و کیف میکنم ولی نمیدونم چرا پست رمز دارت با رمز قبلی باز نمیشه,مگه اینکه رمز رو عوض کرده باشی
مهدیه
پاسخ
سلام الهه جون بله مدتیه رمز رو تغییر دادم.ولی رمز وبلاگ یاسان جون رو نداشتم که بیام و بهتون بدم البته شما قبلا رمز داده بودی ولی پاک شده بود
مامان فاطمه
14 مهر 93 16:13
سلام عزیزم خوبی؟فاطمه سادات نازم چطوره؟ عزیزدلم قربون شیرین زبونی هاش از طرف من ببوسش
مهدیه
پاسخ
قربونت برم دوست گلم چشم!
الهه(مامان یاسان)
15 مهر 93 14:35
سلام مهدیه جونم لطف کن یه سری به خصوصی بزن
مهدیه
پاسخ
ممنونم عزیز دلم
پرنسس
13 آذر 93 12:45
ای شیطون
مهدیه
پاسخ
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مادردختری می باشد