دل کندن از تعلقی دو نفره
کاش تمام دریا های دنیا، اشک باشه و از چشمم جاری بشه تا شاید بتونم غصه ی از شر گرفتنت رو از دلم بیرون کنم...
گرچه هنوز یک ماهی تا زمان از شیر گرفتن وقت دارم...ولی این زمان کوتاه، سریع تر از همه ی ماه های زندگیت برای من سپری میشه و می دونم روز خداحافظیه تو با مکیدن شیره ی وجودم هم به زودی فرا میرسه!
تازگیا وقتی تقاضای شیر می کنی، با ناراحتی بهت نگاه میکنم و برای فاطمه سادات دوساله ای که باید برای همیشه از این تعلق خدادادیش دل بکنه، دلسوزی و بغض میکنم...
یاد میارم اولین باری که بهت شیر دادم...
اولین باری که با علمی که خدا در وجودت قرار داده بود، زبانت رو دور دهانت می چرخوندی تا ازم تقاضای شیر کرده باشی!
و روزهایی رو که برای رسیدن لحظه ی شیر دادن به قشنگ ترین و لطیف ترین موجود زندگیم لحظه شماری می کردم.
یادمه اولین باری که دکتر گفته بود هر دو ساعت بهت شیر بدم، وقتی یک ساعت و نیم از شیر دادنم گذشته بود، هر دو، برای رسیدن لحظه ی موعود ثانیه شماری می کردیم. شما دستای کوچولوت رو تکون می دادی و زبانت رو دور لبت می چرخوندی و با صدای بلند جیغ می زدی ومنم برای تبعیت از حرف دکترت ، روی دلم دست می ذاشتم و بغضم رو می خوردم تا بتونم گریه هات رو تاب بیارم و دقایق باقی مونده رو سپری کنم.
کاش اشک مجال می داد تا باز هم از خاطرات شیرین این دو سال بنویسم...
لحظه هایی که موقع شیر خوردن، سرت رو بالا می آوردی و در همون حال بهم لبخند میزدی...عاشق لبخندت بودم وقتی هنوز 30 نه ام تو دهانت بود و از شوق شیر خوردن با لبخند زیبات ازم تشکر می کردی!
این ماه های آخر برای شیر خوردن لحظه شماری می کردی...و وقتی زمان شیر خوردنت از راه می رسید، وقتی کنار بالشت می نشستم و می گفتم بیا، از شوق با صدای بلند می خندیدی و خودت رو می انداختی تو آغوشم...یادش بخیر...دیگه همه شون داره تبدیل به خاطره میشه!
و ای کاش بتونم لحظه لحظه ی خاطرات این دو سال رو در وجودم ثبت کنم...
شاید درک حالاتم از نوشتن این پست برای همه امکان پذیر نباشه...
اما اون چیزی که بیشتر از همه دلم رو می سوزونه اینه که یقین دارم با از شیر گرفتنت، خواه و نا خواه، فاصله ای بین مون می افته که قابل جبران نیست.
گرچه نازنینم
جای همیشگیه تو در وجود منه
جایی که نه تنگ میشه و نه نابود! بلکه روز به روز وسعت می گیره تا بتونه شما رو با تمام زیبایی های روز افزونت در خودش جا بده!
عزیزم
کاش بتونم تمام و کمال، صبر الهی رو در این داغ بزرگ که به قلبم وارد میشه دریافت کنم...
و یقین بدون اگر خدا این حکم رو برای من و تو و همه ی مادران تکلیف کرده، تسلیم در برابر اون و رضایت به قضای الهی، باعث نزول صبر و به موازات اون، بارش باران رحمت و برکت خداوندی در زندگیمون میشه!
خدایا
به من آرامشی عطا کن
تا بپذیرم
آنچه را که نمی توانم تغییر دهم...