فاطمه ساداتفاطمه سادات، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره

مادردختری

اومدیم با خبر خوش

1392/8/4 13:17
نویسنده : مهدیه
469 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

بعد از کلی حرف و حدیث برای رفتن یا نرفتن به کربلا، خدا عیدی مون رو داد و ایشالا فردا عازم مشهدیم.

قضیه از این قراره که همسری برای قافل گیر کردن من، اسممون رو تو کاروان کربلا می نویسن. ولی بعد از اینکه بهم گفتن من مخالفت کردم و چند تا بهونه آوردم. مثلا اینکه مادرشوهرم نمی تونن کلاسای دانشگاه رو تعطیل کنن و باهامون نمیان سفر و برای من دست تنها سفر زمینی کربلا مقدور نیست.

این روزا عید بود و روزی چندبار یکیاز اقواممون(باجناق برادرشوهرم) رو میدیدیم و ایشون مسئول ثبت نام کربلا هستن و به همین دلیل از ایشون اصرار پشت اصرار که ما رو با خودشون ببرن کربلا!

دیگه یه طوری شده بود که بعد از چندین بار درخواست ایشون، منم نرم شده بودم و شب عید بهشون اوکی رفتن رو دادم.

غروب عید غدیر منزل عمه ی جاری بودیم که بازم این موضوع مطرح شد. پدرِ جاریم که مدیر کاروان همین سفر هستن، به همسری پیشنهاد جدیدی دادن. گفتن 13 آذر پدرشوهرم یه کاروان می برن کربلا و ما می تونیم با اون کاروان به همراه مادر شوهرم باهاشون بریم کربلا. خیلی خوشحال شدیم و شب که موضوع رو به مادرشوهرم گفتیم، گفتن تا آخر سال نمی تونن برن کربلا!

دوباره غصه دار شدیم و بقولی علی موند و حوضش!!!!

خلــــــــــــــاصه... جونم براتون بگه...

صبح جمعه همسری پیشنهاد جدیدی بهم داد. گفت تصمیم بگیریم یا با همین کاروان بریم کربلا، یا بمونیم بعد عید با یه کاروان از قم که عموشون مدیرش هستن بصورت هوایی از تهران بریم. منم دو دل شدم و دادم داییم برام استخاره باز کردن و بر اساس نتیجه ی استخاره، سفر رو برای سال آینده به تعویق انداختیم.

مادرشوهرم پیشنهاد کردن حالا که سفر کربلا منتفی شده، باهاشون بریم مشهد. این قدر یهویی مطرح کردن که از تعجب مدنه بودم چی جواب بدم!!

به همسری زنگ زدم و دیدم بدش نمیاد ولی مشکل این جا بود که تاریخ سفر برای روز یکشنبه بود و ما هنوز آمادگی نمداشتیم و از طرفی هم خانواده ی همسرم و خانواده ی جاریم با دو تا ماشین می خواستن برن سفر و دیگه جایی برای ما نداشتن.

مادرشوهرم پیشنهاد دادن من و فاطمه سادات و جاری و زهرا سادات، با هواپیما بریم و بقیه با ماشین برن مشهد.و از اونجایی هم که خدا خودش این سفر رو گذاشته بود تو سفره مون، خودش هم برای روز یکشنبه سه تا بلیط برامون جور کرد و ان شاالله فردا عصر عازم مشهدیم!!!!!!

خدایا شکرت!

هنوزم نمی تونم باور کنم چه جور همه چیز تو چند دقیقه جور شد!

یقین دارم از اولش هم دعوت شده ی آقا بودم.

پس چه جای شک و تردید که اگه امام حسین هم بطلبن، به زودی کربلا هم قسمت مون میشه!

در تدارکیم براس سفر.

اگه خدا بخواد فردا می ریم و پنج شنبه بر می گردیم!

برام دعا کنید... براتون دعا می کنم...

اما ادامه ی ماجرا...

شب عید به رسم هرساله جشن عید و تولد زهرا سادات بود و منزل برادرشوهرم بودیم. از صبحش ته کیسه های دخملی رو تزئین کردم و رفتم کمک جاریم خونه رو تزئین کردیم و ساندویچ و سالاد درست کردیم.عصری هم بعد نماز مغرب جشن شروع شد و خیلی خوش گذشت. دخمل ما هم تو این جشن 100 هزار تومن عیدی گرفت.

متاسفانه خیلی درگیر بودیم و نشد برای فاطمه سادات و همسری عیدی بگیرم. ایشالا تو سفر مشهد براشون جبران می کنم.

مهمونای ما از شب عید اومدن و از اونجایی که ما با خانواده ی همسر زندگی می کنیم و مهمون های روز عید قبل از خونه ی ما ، اول به دو طبقه ی پایین سر میزنن، با همسری تصمیم گرفتیم پذیرایی مون متفاوت باشه. 

واسه همین با انار دون کرده و شیرینی خامه ای از مهمونامون پذیرایی کردیم که پروسه مون با شکست مواجه شد و کلــــــــی شیرینی خامه ای و انار روی دستمون باد کرده!!!

امیدوارم روز عید به همه تون خوش گذشته باشه و بهترین عیدی ها رو از خدا گرفته باشین!

عید رو به همه ی دوستای گلم مخصوصا مهتاب عزیز، سارا جون مامان سینا گلی که هردوشون سید هستن تبریک می گم!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

مامان فاطمه
4 آبان 92 14:45
التماس دعا مامانی گل فاطمه سادات.عیدت هم مبارک فاطمه جونم


[بوسه]
شاپرک
4 آبان 92 20:50
عید شما هم مبارک
خوش به حالتون
اینقدر دلم میخواد برم مشهد اما متاسفانه امام رضا نمیطلبه
رفتی مشهد سلام مرا به امام رضا برسون بگو یه دوست دارم خیلی دلش براتون تنگ شده اما نمیدونم چرا مدتیه برنامه مون جور نمیشه !!!
خوش بگذره التماس دعا
امیدوارم نظرم قبل از رفتنت به مشهد خونده بشه - یعنی ثبت بشه

چشم عزیزم حتما اسمتو میبرم
نمی گفتی هم بیادت می افتادم
یادمه پارسال هم گفته بودی رفتم مشهد یادت کنم. دقیق یادمه!
بووووووووووووووووس
زهره(مامان فاطمه)
5 آبان 92 1:56
ای جانم .عزیزم خیلی خیلی التماس دعا.خدا پشت وپناهتون.عیدوتون هم مبارک .مخصوصا فاطمه سادات عزیزم .ایشااله این سید برا دخمله منم دعاکنه


ممنون
عید شمام مبارک
ایشالا
مرضيه (مامان محمدمهدي)
5 آبان 92 13:09
سلام مهديه جون
عيدت مبارك (البته با تاخير)
مشهد رفتي سلام ما رو به آقا برسون
التماس دعاي فراوان


معصوم/مامان جان جان فاطمه
5 آبان 92 14:09
سلام مهديه جونم
ديدي گفتم امام رضا خودش بايد بطلبه و دست ما نيست كه تصميم گيرنده باشيم اين وسط
سلام من رو به اقا برسون بگو معصومه بازم منتظره ها
راستي عيد دختر عموي كوچولوي ما مبارك،خوش به حالش به ما كه كسي عيدي نداد
التماس دعا


آخییییییییییییییییی!
معصومه جون شما هم خواهر شوهرمی؟؟!!
پس عیدت مبارک
آره عزیزم خودش طلبید و خودش هم همه ی شرایط رو فراهم کرد
شاپرک
5 آبان 92 18:06
مرسی عزیزم
مامان اهورا(نرگس)
8 آبان 92 20:49
التماس دعا!!!!!
مامانیه آقا رایان
11 آبان 92 13:24
عزیزم خوش به حالتون کاش ما هم سعادت داشتیم میرفتیم پابوس امام رضا(ع) و گل پسرمون رو هم میبردبم خدمت آقا . ایشالا قسمت همه بشه .


ایشالا ایشالا!
بوس
سمیه مامان آیسا
15 آبان 92 17:04
زیارت قبول .خوش به سعادتتون.من تا حالا مشهد نرفتم...

از آشناییتون خوشبختم....عکسها که همه رمز داره


ممنون ایشالا شما هم هرچه زودتر میرید!
اگه دوست باشیم که رمز میدم!
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مادردختری می باشد