فاطمه ساداتفاطمه سادات، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره

مادردختری

خونه نشینی

1392/9/18 11:48
نویسنده : مهدیه
433 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستای مهربونم

ممنون از احوال پرسی هاتون

چند روزیه که بیماری و ویروس های جور و واجور اومدن تو خونه مون و همه درگیرشیم!

فاطمه سادات بعد از زدن واکسن یک سالگیش تب کرد و بعد از اون هم گلاب به روتون چند روزی اسهال داشت. همه می گفتن یا از عوارض واکسنه یا داره دندون در میاره. بخاطر همین اسهالی بودنش هم نمی تونستم برم بیرون و همش تو خونه بودم.

از طرفی پدرشوهرم رفتن کربلا و از اونجایی که همسری هم شبا دیر میاد خونه ، بعد از اومدن مادرشوهرم میرفتم خونه شون و این قدر حرف میزدیم با هم تا همسری بیاد و شام بخوریم و لالا!

یکشنبه صبح بعد از دو روز اسهال و سرفه های شدید و شبانه ی دخملی بردیمش دکتر. جالب ابنجا بود که شب قبلش ماشین مون خراب شد و ماشین پدرشوهرم که تو خونه پارک بود هم روشن نمی شد. واسه همین ساعت 6 صبح ماشین برادر شوهرم رو برداشتیم و دخملی رو بردیم دکتر. آقای دکتر گفتن فقط یه ویروسه و جای نگرانی نیست.

عصر یکشنبه هم رفتیم خونه ی داداشم و از اونجا رفتیم خونه ی پدرم. همچین که وارد شدیم احساس کردم خیلی هوای خونه شون سرده. هرچی پتو انداختم دورم دیدم بهتر نمیشم! لرز شدید داشتم.

ساعت 8 همسری اومد خونه و با هم رفتیم دکتر.

یه آمپول دگزا زد و سرپا شدم . چند تایی هم دارو داد. ولی از اونجایی که بیماری رو در نطفه خفه کرده بودم الان حالم بهتره! فقط کمی گلو درد دارم. اومدیم خونه ی خودمون و دیدم جاریِ مهربان برام سوپ گذاشته!!! کلی ذوق زده شدم!

اما از حال و هوای این روزای دخملی بگم که تقریبا متوجه اکثر حرفامون میشه!

اگه ازش بخوایم چیزی برامون بیاره، زودی انجامش می ده!

جوراب و کلاه و لباس و پوشک و ... خودش رو میشناسه اگه ازش بخوایم میره و برامون میاره!

سرگرمی این روزهاش این شده که کشوی لباس هاش رو میریزه بیرون و دوباره لباس ها رو توش جاساز میکنه! البته به سبک خودش!!!!

مفهوم "داغ" رو می فهمه و به بخاری و شوفاژ و چایی و دیگ و قابلمه میگه "دا"

بجز عضای نزدیک تر خونواده ، دخترخاله ها و دختر دایی ها و عمه ام رو خیلی خوب میشناسه.بهش میگم خاله ریحانه کو؟ نشونمون میده

میگم مطهره جون کیه؟ نشونم میده

دایی و زندایی رو هم خییییییییییلی دوست داره!

از هرکدوم از اقوام هم یه کاری یاد گرفته و تا اسمشون رو میبریم انجامش میده!

از زنعموش یاد گرفته که خودش رو حاضر میکنه. تا ازش میپرسه فاطمه سادات کیه؟ دستاشو بالا میاره! ماهی شدن رو هم از زنعموش یاد گرفته!

ریحانه جون دختر خالم هم از پنج - شش ماه پیش یادش داده بگه بومبارا بومبا...پهلوون پنبه! دست میزنه و خودش رو تکون میده!

از برنامه ی نقاشی نقاشی تو شبکه ی پویا هم صدای قطار رو یاد گرفته و ازش میپرسیم قطار چی میگه؟ میگه چی چی!

مثل همه ی بچه ها هنوزم عاشق دالی بازیه و با هر کس حتی غریبه ها هم دالی میکنه و باهاشوت از این راه دوست میشه.

بازی پو pou  رو هم دوست داره و با دیدن موبایل خواهرم که این بازی توش هست، صدای پو رو درمیاره!

یه عااااااالمه کار دیگه هم یاد گرفته که هم وقت نمی کنم بنویسم و هم حضور ذهن ندارم. هم از اونجایی که این مهندس کوچولو کنارم ایستاده و داره برای گرفتم موس تلاش میکنه مجبورم  ادامه ندم!

راستی یه مطلب مهم:

من این وبلاگ رو مثل خیلی از شما مامانای گل برای این درست کردم تا یادگاری بمونه برای دخترم از دوران شیرین کودکیش!

اما اگر نوشته هام طولانیه و با خوندنش حوصله تون سر میره امیدوارم من رو ببخشین.

گاهی هم تو آمارگیر وبلاگ حضور بعضی از دوستان آشنا یا غریبه رو میبینم که مداوم به وبلاگم میان و بدون دادن نظر میرن!  قدمتون رو چشم!

ولی خوشحال تر میشم گاهی حتا با گفتن یه سلام اعلام حضور کنین!

ممنون از همه تون!

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (26)

مامان نی نی
18 آذر 92 12:24
سلام مهدیه جان ممنون که به ما سر زدید خوشحال میشم که خاطره زایمانم تو وبلاگ مادرانه ثبت بشه هر وقت زحمت این کار رو کشیدید خبرم کنید دوستتون دارم
مهدیه
پاسخ
با افتخار عزیزم
محبوبه
18 آذر 92 12:36
يوهو بلاخره تموم شد اون پستهايي كه جا مونده بودم! انشاله كه هميشه سلامت باشين عزيزم.والا چه جاري خوبي داري تو.خوش بحالت… من كه هركاري ميكنم ته تهش جاريهام به دلم نميشينن
مهدیه
پاسخ
آخی چرا؟! ولی خداییش جاری من خیلی ماهه! خیلی هم دیگه رو دوست داریم! هرکسیهم خواسته بین مون رو بد بندازه نتونسته!
مامان ترنم
18 آذر 92 13:13
سلام عزیزم مرسی که به ما سرزدید راستی دختر من هم همین ویروسو گرفت نگران نباش زود خوب می شه
مهدیه
پاسخ
امیدوارم بوس
مرضيه (مامان محمدمهدي)
18 آذر 92 14:43
ماشاالله به فاطمه سادات چه جاري مهربوني! يعني تو اين دوره زمونه هنوز جاري مهربون يافت ميشود؟؟؟؟؟!!!!!!!
مهدیه
پاسخ
گفتم که یافت می نشود!
mahtab
18 آذر 92 14:52
بیماری و ناخوشی ازتون دور ماشاالله به دختر گلیمون روزهاتون آفتاب یو دلتون شاد و لبتون خندون
مهدیه
پاسخ
ممنون نازنینم
مامان فاطمه
18 آذر 92 15:38
سلام مامانی.هر چند که شما به ما سر نمی زنی ولی ما بازم میایم و براتون نظر میذاریم... دخمل منم مریض شده،فصل خیلی بدیه. آفرین به فاطمه سادات که این همه کار بلده
مهدیه
پاسخ
نه بابا میام واسه اون پست خانوم مهندسش کامنت گذاشته بودم. ثبت نشده؟ من که به هیچ عنوان حاضر به از دست دادن دوستای گلم نیستم! ایشالا زودی خوب میشه! تو این ایا م تو هر وبلاگی میری نی نی ها مریضن. خدا بخیر کنه!
مامان شروین و آذین عزیز
18 آذر 92 17:47
سلام بر مهدیه بانوی عزیز الان که پست قبلی اومد جلوی نظرم دلم کلی برات سوخت و تو دلم گفتم الهی بگردم که چه دردی کشیدی وقتی با روروئک آسیب دیده حالا بریم سر مریضی و بدحالی خودت و نازنین دخملت که الحمدلله بهتره و اونم گذشته پس نوبتی هم که باشه نوبت تبریک برای تغییر دائمی خونتون به این آدرسه موید باشی خانوم
مهدیه
پاسخ
ممنونم برای ابراز همدردی از دیروز آبریزش بینیش شروع شده. من و همسری هم گلودرد و ... داریم. ویروس تو یه خونه ای همه گیر بشه سخت از خونه بیرون میره!
شاپرک
18 آذر 92 19:19
انشاا.. که زود زود خوب بشید کاملا ماشاا.. از شیرین کاری های عروسک خانوم
مهدیه
پاسخ
مرمر مامان محیا
18 آذر 92 20:17
خدا زیاد کنه از این جاری های سوپ پز رو.من بیچاره که مامانمم پیشم نبود مریض که شدممممممممممم.آخ الهی بمیرم واسه خودم خب بسه گریه و زاری. سلامممممممممممم.دلمون بد جوری تنگیده بود براتون.شنیدم اطرافتون برف اومده...درست است آیا؟برف بازی هم کردید آیا؟ دخملی نازتم که ماشالا هزار ماشالا کلی پیشرفتیده و خانمی شدی و اجتماعی ایضا. چرا محیا چ و س و ش و ع و غ و ف و ق رو نمیتونه بگه؟به نظرت چیکار کنم که بگه؟آخه دارم صدای حیواناتو باهاش کار میکنم ولی مرغ و خروس رو نمیتونه بگه و الکی یه صدایی در میاره
مهدیه
پاسخ
برادر شوهر دیگه ای ندارم که خدا زیادش کنه! ولی همین یکی مثل هزار تاشون برام عزیزه! نه بابا برف کجا بود؟ هنوز که نیومده! من برف رو دوست ندارم. البته هرچه از دوست رسد نیکوست ولی بارون بهتره! برف و بارون های تند زمین گیرمون میکنه! احساس نمی کنی یکم عجول شدی؟ یعنی محیا بقیه ی حروف رو خوب ادا میکنه؟ ک و گ و پ و ... برو خداروشکر کن همین جندتا رو فقط نمی گه!فاطمه سادات خلی از حروف رو هنوز بلد نیست. مثلا به زهرا سادات میگه دَدا! خالش رو هم که ابدا نمی تونه صدا کنه میگه مامانی! ولی بجاش غ رو خوب تلفظ میکنه!
رادمهر و مامان
18 آذر 92 21:01
سلام خدا بد نده چقدر این روزها دور هم بودن میچسبه خیلی خوبه میشینید و با مادرشوهرتون سرتون گرم میشهانشالله همیشه سالم باشه فاطمه کوچولوی خوشگل
مهدیه
پاسخ
آره ولی جای خالی همسر تا ساعت های پایانی شب هم اذیتم میکنه! ممنون از دعای خیرت عزیزم
زینب مامان نازنین زهرا
18 آذر 92 22:37
سلام عزیزم خدارو شکر.که خوووبی بهتر شدی بیا ببینیمت
مهدیه
پاسخ
چشم گلم اتفاقا مادرشوهرم بهم سفارش داده بیام پیشت و تنهات نذارم!
مامان بشرا
18 آذر 92 23:36
آخه نازی خیلی سخته مریضی منم داشتم گرفتار میشدم که سریع با خوردن چایی و لیمو و عسل و جوشیده پونه و آویشن یه روزه خوب شدم حتما امتحان کن من از وقتی دختر یکی از بچه های وبلاگی مریض شده دل و دماغ نوشتنم رفته دعا کنید خوب بشه
مهدیه
پاسخ
همه شون رو با هم قاتی کنم؟ یه چوری نمیشه؟؟! آخی بچه ی کی مریض شده؟ ایشالا همین روزا خوب میشن! ولی برای دل ما هم که شده بیا و بنویس!
عمو سید
19 آذر 92 2:05
ای جااانم، الان با این تعریف‌ها کلا دلم می‌خواد یه گااااز مشتی ازش بگیرم. البته از حق عمویی‌مونه‌ها عروس خانم بهت بر نخوره. انشالله شما هم زود خوب شید، داااش ما که الحمدلله خوبه حالش؟ راستی برای این خرابی ها و اتفاق‌های این شکلی و... صدقه روزانه و یا شدید القوی یادتون نره.
مهدیه
پاسخ
سلام ممنون سرزدین بله دیگه اینجاییم بلاگفا باهامون راه نیومد ماهم اسباب کشی کردیم نی نی وبلاگ به نظرم با هال و هوای وبلاگم هم همخونی بیشتری داره! خواهش میکنم حق عمویی به گردنش دارین! سید هم کمی مریض احواله. از من و دخترش گرفته! مورد آخر هم به روی چشم
میم مثه محیا
19 آذر 92 16:18
آخی نازی انشالله بلا دور باشه و تنتون همیشه سالم باشه ماشالله ب گل دخترمون ک اینقدر شیرینکاری یاد گرفته خدا حفظش کنه راسی میتونه تاتی کنه؟محیای من هنوز نمیتونه.نگرانم نکنه دیر شده باشه
مهدیه
پاسخ
ممنونم عزیزم با تاتی رو میتونه. یا اگه دستشو بگیریم! ولی خودش تنهایی نمی تونه. فکر نمی کنم دیر شده باشه!
مامان ارمیتا
19 آذر 92 21:06
عزیزم خدا حفظش کنه.ایشاا... صد سال زنده باشه
مهدیه
پاسخ
مرمر مامان محیا
19 آذر 92 23:05
عجله چیه خواهر.وقت کمه.کلی برنامه واسش دارم.میگن از یک سال و نیمگه جفظ قران رو شروع میکنن بابام میگه ماه صفر صدقه زیاد بدین.ما ک میدیم این طورییا میشه.شما هم بدین ک چشم نزنن خوشگل بانوی نانازی تو دل برو و تپلیموووو
مهدیه
پاسخ
والا از اول زندگی مون همسری بهم گفت نگران نباش. خودم صبح به صبح صدقه میدم. مادرم هم هر روز صبح صدقه کنار میذاره. اتفاقه دیگه پیش میاد! بله شروع بکن ولی بهش فشار نیار! حالا اگه یکی دوسالی هم یه حرفی رو اشتباه بگه ولی بدونه اشتباهه بهتر از اینه که به خودش فشار بیاره و اذیت بشه. مهتاب یه پستی گذاشته بود به اسم پسرک صرفه جو! به نظرم بر همون اساس بچه ها حروف صحیح رو میشناسن و باید بهشون برای یادگیری صحیحش زمان بدیم!
الناز مامان آوا
19 آذر 92 23:25
انشالله كه سلامت باشين و ديگه مريض نشين . امان از دست اين ويروسا و مريضي. اين روزا همه بچه ها با اين ويروسا درگيرند دست جاري مهربونت درد نكنه هزار ماشالله به فاطمه گلي با كاراش
مهدیه
پاسخ
ممنونم الناز خوب و مهربون عزیزم چرا خیلی وقته پست جدید نذاشتی؟
نیلوفر/مامانه روژینا
20 آذر 92 1:11
اخی عزیزم.امیدوارم که زودتر حاله خودت و دخملی گل هم خوب بشه. فدای شیرین زبونی ها وشیرین کاریهای فاطمه سادات خووووووووووووودم.
مهدیه
پاسخ
صبـــــا خاله ی آیســـا
20 آذر 92 10:01
عزیزم انشاالله زودی خوب میشی ایسا هم مریضه هنوز که هنوز خوب نشده! گلم پرسیده بودی شاپرک خیال کجاست؟منظریه هستش و اتلیه هم سیب سبز تو مطهری دکوراش خوبه ولی ایسا اصلا همکاری نکرده بود یکی هم اتلیه برگ ها که کارش بدک نبود باعث خوشحالیه باافتخار شما لینک شدید
مهدیه
پاسخ
اسباب بازی فروشی شاپرک خیال رو تو منظریه می شناسم ولی خانه ی بازیش رو تابحال ندیدم! ممنون از محبتت عزیزم یکی از دوستانم پسرش رو برده بود سیب سبز و من عکس هاش رو دیدم اصلا کارشون خوب نبود. تنظیم نورشون خیلی بد بود!
صبـــــا خاله ی آیســـا
20 آذر 92 10:02
خصوصی
مهدیه
پاسخ
شمالی لاکوی
20 آذر 92 11:14
سلام. انشاالله که زود زود زود خوب بشی وهمه چیز مثل سابق روبه راه بشه وازمریضی خبری نباشه
مهدیه
پاسخ
ایشالا گلم ایشالا برای هیچ کسی نباشه!
mahtab
20 آذر 92 14:54
سلام مرمر جان به نظرت حالت خوبه یا حا لمن بده؟ پسر من که هیچکدوم این حرفها رو نمیتونه بگه باید برم دکتر احیانا؟ فقط آ ای او ب پ د م ن رو میگه محل تولید و نوع تولید اون حرفها خیلی براشون سخته و دندون میخواد و ایضا زمان بیشتری برای یادگیریش لازمه
مهدیه
پاسخ
مرمر زیادی حساس شده!
معصوم/مامان جان جان فاطمه
20 آذر 92 23:22
سلام خواهر خدا بد نده البته خدا هيچ وقت به بنده هاش بد نميده خب الان كه بهتري بابا من اوضاعي داشتم با اين دخمل بيا و ببين كل خونه بوي شير ميده از بس براي دارو بالا ميارهالان من اين مدلي هستم كلا داغونم حوصمله ندارم با شوشو هم زديم به تاپ و تيپ هم يكي بياد من رو جمع كنه يادم رفت فاطمه سادات بهتره
مهدیه
پاسخ
الحمدلله که بهتریم دکتر چون وضعیت فاطمه سادات رو میدونه بیشتر داروهاش رو غیر از شربت میده که اذیت نشه. همه اسپری و قطره و .. هستن. شربتش رو هم مادرشوهرم بهش میده! مرضیه بچه ها اوضاع خونه رو عوض میکنه. همسری هم همین روزای قبل رفتنش یکم از ما سرما گرفته. دعا کن اون بنده خدا اذیت نشه!
مرضیه مامان محیا
21 آذر 92 15:49
سلام وااااااااااای چقدر دخترمون شیرین کاری یاد گرفته معلومه که مامانی حسابی واسه فاطمه جون وقت میذاره که اینقدر پیشرفت کرده راستی خوش بحالتون که اینقدر با خونواده همسری رابطه خوبی دارین من که حسودیم شد.
مهدیه
پاسخ
نه بابا تازه گاهی فکر میکنم خیلی در حقش کوتاهی میکنم! خوبن که خوبی میبینن دیگه!
صبــــا خاله ی آیســـا
22 آذر 92 13:45
عزیزم شاپرک خیال بغل اسباب بازی فروشیشه سیب سبزو نمیدونم واالله! من کاراشو دیدیم خوب بود خصوصی
مهدیه
پاسخ
ممنون بابت خصوصی گلم کنار اسباب بازی فروشیش که مسجده! این دفعه حتما با دقت بیشتری نگاه میکنم این هفته دخترم رو بردم خانه ی بازی ماهک تو فلکه لاکانی این قدر سرد بود که نگووووووووووووووو
(زهره)مامان فاطمه
24 آذر 92 11:59
ماشااله به فاطمه گلی با نوشته هات کلی خوشحالمون میکنی حس میکنم بهت نزدیکم وقتی نوشته هاتو میخونم . راستی چه جوری آمار وبلاگو ببینم بیا بهم بگو عزیزم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مادردختری می باشد