دستا بالا
بنا به قولی که به مهتاب جون داده بودم، خاطره ی خواستگاریم رو نوشتم. چیز خاصی هم نیستا... ولی خب خاطره است دیگه
البته اینجا نمی ذارمش تا ببینم چند نفر از دوستای وبلاگی حاضرن خاطره هاشون رو بذارن. رمز رو هم به اونایی میدم که پیشنهادم رو بپذیرن...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی