پایان زمستون
سال 92 هم با همه ی روزهای تلخ و شیرینش داره تموم میشه! خداروشکر که تو این سال در کنار دختر گلمون ، روزهای شیرینی رو تجربه کردیم و شاهد رشدش بودیم. گرچه بیشتر از همه ی سال های زندگیم طعم تلخ مریضی رو چشیدم . اما خوشی های امسال هم قابل اغماض نیستن!
سفر یهویی مون به مشهد...
عروس شدن دختر خالم...
تولد نی نی های عزیز ترین دوستانم...
گرفتن جشن تولد و دندونی برای فاطمه سادات گلم...
و آخرین و مهمترینش هم همین دیشب بود که خبر خوشی بهم رسید .( البته تا زمانیکه اطمینان کسب نکردم، خبری ازش نمی دم! )
یکی از شیرین ترین یادگاری های امسال هم آشنا شدن با دوستان جدید وبلاگی بود. و ارتباط بیشتر و نزدیک تر با دوستایی که شروع آشنایی مون از همین خونه بود و حالا برای هم شدیم مثل خواهر! با کامنت های پر از مهر و محبت شون و پیام ها و تماس هایی که کلی انرژی و مهربونی به همراه میاره!
بجاست اگر از همین دوستی ها بعنوان شیرین ترین یادگاری امسال نام ببرم.
و اما تلخ ترین اتفاق سال 92 هم مرگ خانوم جون بود.
مادر بزرگ عزیز و دوست داشتنیه همسرم که تو این 5 سال بعد از ازدواج بی اندازه و بی منت بهمون محبت کرده بودن و ما هم عاشقشون بودیم. عاشق صداشون و محبت هاشون و دعاهاشون. یادش بخیر... روزی که ازشون خواستم دعا کنن همسری بره سر کار... و همینکه برام دعا کرده بودن خدا بهم فرزند بده، خدارو شکر می کنم که فاطمه سادات رو دیدن! همیشه می گفتن بچه بیارین که هم من بچه هاتون رو ببینم و هم نسل سادات رو زیاد کنین. می گفتن شما مسئولیت تون از مادرای دیگه سنگین تره. خدا تو نطفه ی شما نسل سادات رو قرار داده. پس نسل اهل بیت رو روی زمین زیاد کنین!
داره آروم آروم صدای پای بهار میاد...
دعا میکنم سال جدید برای همه تون پر از خوشی وسربلندی و سلامتی باشه.
مامان هایی که منتظر فرزند هستن، نی نی دار بشن و همه ی دوستام به آرزو هاشون برسن!
پ.ن:
البته به احتمال قوی این آخرین پست امسال نیست. از خواب بودن دخملی حُسن استفاده رو بردم و دو تا پست گذاشتم... چی از این بهتر؟!!!!