16 ماهگی
سلام
واقعا عذر می خوام از اینکه عکس نمی ذارم. باور کنین گوشیم پر شده از عکسای فاطمه سادات ولی سیم اتصالش خراب شده و نمی تونم حافظه اش رو خالی کنم. باید منتظر بمونم تا رم ریدر پیدا بشه و از خجالت شما دوستای مهربون و موبایلم در بیام!
مدتهاست از کارای فاطمه ساداتی ننوشتم. امروز صبح به ذهنم رسید تا دیر نشده و کاراش کهنه نشده باید بنویسم شون.
این روزا اگه یک روز کامل رو در کنار دخترم باشین ممکنه صد بار کلمه ی سیام "سلام" رو از دهنش بشنوید.
هرکسی از در بیاد تو بهش سلام می کنه. گاهی بی موقع ازش استفاده می کنه ولی از اونجایی که کلمه ی خوبی رو برای تکرار یاد گرفته و ما هم از شنیدنش لذت می بریم و سیر نمی شیم، و هربار با استقبال ما مواجه میشه، کماکان به سلام کردن ادامه می ده!
دیگه به سنی رسیده که مفاهیم رو متوجه میشه و در جواب سوال های ما از کلمات مناسب استفاده می کنه. مثلا می گه بیش.(بشینم) می گم کجا؟ به صندلی اشاره می کنه و می گه بایا (بالا)
و اینکه اسباب بازی ها و نی نی هاش رو می تونه بطور مجزا از هم تفکیک کنه. نی نی ای که تازه خریدیم. نی نی زهرا سادات. نی نی ای که می بریش آب بازی. و ...
هرزمان پی پی می کنه میاد و می گه آبازی (آب بازی)
عروسک هاش رو می ذاره توی هر ظرف یا سبد یا وسیله ای و می خونه "دا دا آدازه" ( تاب تاب آب بازی)
هر چیز دیگه ای رو هم در حال تکون خوردن ببینه همین شعر رو در وصفش می خونه!عاشق چشم چشم دو ابرو کشیدنه. دیشب یه تیکه کاغذ و یه قاشق کوچولو رو برده داده دست پدر بزرگش و میگه برام چشم چشم دو ابرو بکش!!
از کتاب خوندن و دیدن نقاشی کتاب های قصه چنان ذوقی می کنه که نگو! دوست داره عکس تو کتابا رو نشونش بدیم و بپرسیم مثلا این نی نی دهنش رو چه جور کرده یا اینکه این آقاهه داره چیکار می کنه!
وقتی هم من مشغول به انجام کاری باشم خودش عروسک ها رو می شونه و براشون کتاب می خونه. با آهنگ و حرکت دست و صورت و ... خلاصه هیجان زیادی همراهه. خوش بحال عروسکاش!
در راستای همین شعر دوست بودنش هست که شبها ازم می خواد کدوم لالایی رو براش بخونم. دیشب چندتایی لالایی رو شروع کردم به خوندن که هر بار یه "نه" محکم می گفت و اخم می کرد. وقتی به لالاییه مورد نظرش می رسیدم سکوت می کرد و چشماش رو می بست و می خوابید.
بین لالایی ها هم از لالایی اسب چوبی که تو شبکه ی پویا می خونه رو بیشتر می پسنده. قبل تر ها لالا لا لا گل لاله و گنجیشک لالا رو ترجیح می داد.
تقریبا هیچ علاقه ای به دیدن TV نداره مگر اینکه لالایی های شبانه ی شبکه ی پویا باشه که دیده شده تا چند نیم ساعت هم بدون تحرک رو به TV می شینه و به لالایی ها توجه می کن!!!!!. وقتی هم تموم می شن بلند میشه و می ره دنبال بازیش.
به کثیف یا خیس شدن دستش حساسیت داره. وسط یه وعده ی غذایی چند بار باید دستاشو پاک کنیم و بشوریم!!!
علاقه ی شدیدی به راه رفتن با کفش توی حیاط و کوچه داره . البته این روزها هوای رشت به شدت سرد بود و چند روزی هم که برف و بارون بود و اصلا برای پیاده روی مناسب نبود.
از غذا خوردنش هم بگم که یکی دو ماهی میشه که با من صبحانه می خوره. نون و کره یا خامه یا عسل رو دوست داره. پنیر دوست نداره.
میان وعده هم تخم مرغ یا بیسکویت می خوره و شامش اکثرا نون خالیه. بچم از حالا به فکر رژیمه!!!
به ماست و دوغ و لبنیات تمایلی نشون نمی ده. راستی شما ها چیکار می کنین که بچه هاتون ماست می خورن؟
به زهراسادات خیلی وابسته شده و اگه یه روز همدیگه رو نبینن خیلی بشون سخت می گذره. دو شب پیش فاطمه سادات رو گذاشتم خونه ی پدرم و اومدم یه دستی به سر و روی خونه بکشم و شب برم مسجد. زهرا سادات که دید بچه رو با خودم نیاوردم زد زیر گریه.خودم هم دلم برای فاطمه سادات تنگ شد و با هم گریه کردیم... برنامه ای شده بود برای خودش!! خوش بختانه الان بیشتر با هم بازی می کنن.
البته بازی های بدون اسباب بازی شون مسالمت آمیز تره. تو باقی موارد اکثرا روی داشتن یه اسباب بازی با هم دعوا می کنن و بالاخره یکی شون کوتاه میاد .
دیگــــــــــه ...
چیزی یادم نمیاد و این وروجک هم داره مدام به کی بورد دست می زنه و اگه ادامه بدم ممکنه بین مون دعوا بشه!!!