هفته ی اول خرداد
مموری گوشیم رو روی سیستم خودمون و خواهرم و مادرشوهرم امتحان کردم. با سیم رابط و رم ریدر . ولی فایده ای نداشت.
برادرشوهرم میگن مموریم سوخته. ولی آخه عکساشو تو گوشیم نشون میده! جالبه که فقط و فقط تو گوشی من عکسا رو نشون میده و جای دیگه باز نمی کنه. برادرشوهرم پیشنهاد دادن عکسای گوشیم رو تا قبل از اینکه پاک بشن بلوتوث کنم به لب تاپ مادرشوهرم و رم گوشیم رو تعویض کنم.
ایشالا جمعه هم به دخترخالم و همسرش نشون میدم تا ببینم پیشنهاد اونا چیه!
خلاصه اینکه تا زمان درست شدن گوشیم باید وبلاگ رو بدون عکس بگردونم.
و اینکه از اتفاقات شیرین این روزهای اخیر که میگم، خاطره ی تصویری ای ثبت نکردیم. البته یکسری عکس با دوربین گرفتیم که چون خانوادگی هستن اینجا نمی ذارمشون.
.......
چهارشنبه
به مریضی فاطمه سادات گذشت و مادرشوهرم زحمت تهیه ی شله زرد رو تقبل کردن. خداروشکر مراسم به خوبی برگذار شد و شله زرد خوشمزه ای هم از آب دراومده بود
جمعه
طبق قراری که داشتیم با دوستامون رفتیم انزلی (مجتمع تفریحی مروارید ساحل خزر) . روز نسبتا خوبی بود. بچه ها حساااااااااااااااااااابی بازی کردن و به بزرگترها هم خوش گذشت.
شنبه
صبح رفتم خرید. عصری هم رفتیم دیدار سه تا از شهدای گمنام که قرار بود ببرن انزلی برای تشییع و تدفین. اونروز خیلی دلم گرفته بود. خداروشکر نیم ساعتی مهمان شهدا بودیم و خیلی آروم شدم.
یک شنبه
با پدر و مادرم و خواهرم، فاطمه سادات رو بردیم پارک شهر و از نمایشگاه صنایع دستی و سوغاتی دیدن کردیم.
بعدش هم فاطمه سادات رو بردیم کنار بچه ها و تاب و سرسره بازی کرد. البته فاطمه سادات اینقدر به سرسره علاقه داره که فقط و فقط سرسره بازی کرد دیگه از کمر افتاده بودم اینقدر که دنبالش دویده بودم
دوشنبه
شام مهمون همسری بودم. دوتایی رفتیم خرید و از اونجا هم رفتیم رستوران
سه شنبه
روز مبعث حضرت رسول بود و به مناسبت عید با خانواده ی برادرشوهرم و دوتا از دوستامون بچه ها رو بردیم قصر بازی. به نام بچه ها و به کام ما!
اولین بار بود که ماشین برقی سوار می شدم. خیییییییییلی جذاب بود.
چهارشنبه
صبح اومدم از اتفاقات روزای قبل بنویسم که دیدم نت مون قطع شده
ایشالا روزگار همه تون شیرین و پرخاطره باشه