کارهای اردی بهشتی
اومدم تا بنویسم از هرچیزی که تو ذهنمه. تا زمانی هم می تونم بنویسم که این دختر کوچولو کنارم نشسته باشه و هوس گریه و لجبازی به سرش نزنه! داره کتابش رو ورق میزنه و هرورقش رو خط خطی می کنه و منم چشمم رو به تمام حساسیت هام بستم. اینکه تا قبل از این حتی به نحوه ی ورق زدن کتاب هاش هم ایراد می گرفتم تا مبادا جلدش خراب یا ورقش پاره بشه. این روزا احساس می کنم حساسیت من تو تمیزی لباس هاش و وسایلش داره خودش رو بصورت بداخلاقی و کم حوصلگی تو فاطمه سادات بروز می ده. دیشب و امروز بهش اجازه دادم خودش بستنیش رو بخوره . از نگاه کردن به لب و دهنش بدم می اومد. همه جاش کثیف بود. ولی بعدش بهش نگاه می کردم و می خندیدم. خودش هم می خندید. با آرامش و خنده ی...
نویسنده :
مهدیه
12:38