تاب تاب
جمعه ی خوبی داشتیم!
پدرشوهر و مادرشوهرم برای شرکت در مراسم چهلم خانوم جون قم بودن و در نتیجه نهارمون آزاد بود...
با چند تا از دوستامون برنامه ریزی کرده بودیم که جمعه نهار رو انزلی باشیم...
ساعت 10 و نیم راه افتادیم و 4 هم برگشتیم رشت.
همسری کنار آلاچیق های کنار دریا، برامون جوجه کباب درست کرد و تو اون هوای نسبتا سرد و بادی حساااااااااااااااابی چسبید. جای همه تون خالی!
کلی هم با فاطمه سادات و همسری تاب بازی کردیم و دخترم سوار بر تاب و سرسره چنان ذوقی میکرد که نگو!! خنده ها و شادی هاش رو با دنیا عوض نمی کنم! خلاصه اینکه به یاد بچگی هامون کلی تاب و سرسره و چرخ و فلک سوار شدیم و کیف کردیم.
امروز هم از صبح دختر گلم تاب بازی دیروز رو یاد میاره و همش میگه تاب تاب!
برگشتنی هم رفتیم خمام و یخ بهشت زدیم(نخوردیما... زدیم!!!)
عصری هم تولد سارا جون، دخترکوچولوی یکی از دوستامون دعوت بودیم با وقتی رسیدیم رشت تندی یه سشوار کشیدم و تعویض لباس و پیش به سوی مهمونی و کیک و کادو و ... .
شب هم رفتیم منزل خاله ام که صبح دیروز از سفر کربلا برگشته بودن.
بعد هم برگشتیم خونه و لالا! اونم که بعد از یه روز پر هیجان بیشتر از همه چیز می چسبید!
اینم از جمعه ی ما...